به گزارش گروه علم و فناوری باشگاه خبرنگاران دانشجویی(ایسکانیوز)؛ عباس مدنی متولد سال ۱۳۶۱ در تهران است. در دوران مدرسه دانشآموز بازیگوشی بود و درسخوان نبود، چون بیشتر وقتش را صرف بازی فوتبال میکرد. اما در سال دوم راهنمایی اتفاقی افتاد که او را از یک شاگرد تنبل به یک شاگرد درسخوان تبدیل کرد. بعد از آن، نه تنها اکثرا جزو شاگردان اول کلاس، بلکه جزو شاگردان اول مدرسه میشد. در دوره پیشدانشگاهی جزو دانشآموزهای قوی بود و علاقه خاصی به ریاضی و مثلثات داشت و این شدت علاقه باعث شده بود که کتابهای ریاضیات دانشگاهی را در دوران دبیرستان مطالعه کند.
برای دوره کارشناسی رشته فیزیک دانشگاه تربیت معلم تهران قبول شد و طبق معمول همیشه باز هم شاگرد اول دانشکده بود. اما از آنجا که در تعیین رشته، کد رشته را اشتباهی زده بود، احساس میکرد که این رشته را دوست ندارد و در ابتدا تصمیم گرفت که تغییر رشته بدهد. اما با شروع دروس تخصصی مانند فیزیک کوانتوم از تصمیمش برگشت و با انگیزه بیشتری این رشته را ادامه داد.
دوره کارشناسی ارشدش را در پژوهشکده لیزر و پلاسمای دانشگاه شهید بهشتی رشته فتونیک با رتبه اول به پایان رساند و به مدت یک سال به عنوان استادیار به دانشگاه گنت - رتبه ۹۰ام دانشگاههای جهان در رتبهبندی تایمز هایر اجوکیشن و رتبه ۷۰ام دانشگاههای جهان در رتبهبندی شانگهای- در بلژیک رفت و در مدت یک سال پنج مقاله منتشر کرد.
برای دوره قبل از دکتری به آلمان مهاجرت کرد و در دانشگاه هامبورگ برلین به عنوان دستیار محقق در حوزه طیفسنجی و اسپکتروسکوپی نوری در دانشکده فیزیک و شیمی دانشگاه هامبلوت –مهد دانشمندان بزرگی از قبیل ماکس پلانک شروع به تحقیق کرد. بعد از یک سال دوره دکتریاش را در موسسه لایبنیتز آلمان در زمینه «رولدآپ نانو تکنولوژی» زیر نظر پروفسور اولیور اسمیت شروع کرد. اولیور یکی از اساتید بسیار معروف و برنده جوایز بسیاری در حوزه فناوری نانو است. دوره دکتریاش پنج سال و دوره پستدکتریاش نیز در همین دانشگاه یک سال و نیم طول کشید.
بعد از آن برای گذراندن پستدکتری دوم به دانشگاه کمبریج رفت و در آنجا هم روی گرافن فتونیک تحقیق کرد. ولی دوباره به آلمان برگشت و روی همین حوزه شروع به تحقیق کرد. سپس وارد مرکز تحقیقاتی مایکروالکترونیک آخن شد و به مدت سه سال به عنوان محقق ارشد در زمینه گرافن فتونیک و آشکارسازهای نوری به مدت کار کرد.
عباس مدنی هماکنون در یک شرکت اسپیناف -شرکت نوپایی که هنوز در مرحله تحقیق و توسعه است- با نام «بلک سمیکانداکتور» (به معنی نیمههادی) که توسط همکارش تاسیس شده، به عنوان محقق ارشد علمی در بخش تحقیق و توسعه آشکارسازهای نوری و ماژولیتور با استفاده از خواص گرافن مشغول به تحقیق است.
او با پیشنهاد بنیاد نخبگان یک سال به عنوان استاد مدعو دانشگاه شهید بهشتی نیز فعالیت داشته و تاکنون توانسته چندین دانشجوی موفق تربیت کند و در همین دوران کوتاه از طرف دانشجویان به عنوان استاد برتر دانشکده فیزیک انتخاب شد. به غیر از این، به صورت مجازی سوپروایزر چند دانشجوی کارشناسی ارشد دانشکده برق دانشگاه تهران بوده و همه این کارها را به صورت رایگان انجام داده، زیرا معتقد است از آنجا که برخی افراد باعث موفقیتش شدهاند، او هم باید عامل موفقیت دیگران باشد.
او همچنین کتابی را تحت عنوان «تشدیدگر یا رزوناتور میکرولوله نورد شده برای یکپارچهسازی فتونیک سهبعدی» نوشته که در آن شرح داده دستاوردهای این حوزه فرصتهای شگفتانگیزی را برای تحقق ریزسیستمهای نوری موازی با عملکرد و انعطافپذیری بیشتر برای تجزیه و تحلیل مواد زیستی در سیستمهای آزمایشگاه روی لوله روی تراشههای منفرد باز میکند.
در ادامه مصاحبه ما را با این محقق موفق ایرانی میخوانید:
چه شد که به یکباره بچه درسخوانی شدید؟
در سال دوم راهنمایی از طریق بازی سگا و آتاری با شاگرد اول مدرسه آشنا و دوست شدم. یک روز از او پرسیدم که چطور درس میخواند که همیشه نمرههایش بالاست. او نحوه درس خواندنش را به من یاد داد و منی که همیشه تجدید میشدم، به یکباره شاگرد دوم کلاس شدم. خودم را تشنه و علاقهمند ریاضیات و علوم دیدم و از حل کردن مسائل ریاضی لذت میبردم. وقت کمتری را در کوچه میگذراندم و اکثرا در کتابخانه مشغول درس خواندن بودم. طوری که سال سوم راهنمایی هر سه ثلث را شاگرد اول مدرسه شدم و تا مرحله کنکور به یک شاگرد عاشق درس تبدیل شدم.
هنوز هم زمانی که به ایران میآیم به دوستم سر میزنم و به خانوادهاش میگویم که چطور مسیر زندگی من را عوض کرد.
چرا رشته و دانشگاهی که دوست داشتید، قبول نشدید؟
من بعد از اتمام دوره دبیرستان، در کنکورهای آزمایشی قلمچی شرکت میکردم و همیشه رتبه زیر ۵۰ را میآوردم و این موضوع اعتماد به نفس من را به خوبی بالا برده بود. اما در روز کنکور، دچار استرس و وسواس شدیدی شدم. چون سوالات یک تا ۹ درس ریاضی را در کمتر از ۱۰ دقیقه جواب دادم و یک لحظه ترسیدم که کنکور به این راحتی نمیشود و من دارم همه راهحلها را اشتباه میروم.
استرسم بالا رفت. دوباره از سوال اول شروع کردم و به شکل وسواسگونهای هر کدام از سوالات را چهار مرتبه حل کردم و در نهایت به همان جواب اولیه رسیدم. با این تفاسیر زمانی که اعلام کردند فقط یک ربع از زمان پایان کنکور باقی مانده، من تازه اواسط سوالات ریاضی را حل میکردم و هنوز به سوالات فیزیک و شیمی نرسیده بودم. این موضوع باعث به هم خوردن ذهنم شد و فشار روانی بسیار سختی روی مغزم حاکم شد. با این حال، چند سوال فیزیک و شیمی را نیز جواب دادم و آنقدر حالم بد شده بود که زمانی که از جلسه کنکور بیرون آمدم، تا پنج ساعت در خیابانها راه میرفتم.
دو هفته طول کشید تا با خودم کنار بیایم و قید قبولی در کنکور را بزنم. این شد که به باغ انگور پدربزرگم در روستایی در اراک رفتم. زمانی که جواب کنکور آمد، پسرخالهام خبر داد که در کد رشتهای قبول شدم که من اصلا یادم نمیآمد. بعدا متوجه شدم که آن کد را اشتباه زده بودم و به جای رشته مهندسی، رشته فیزیک دانشگاه تربیت معلم قبول شدم.
چه شد که تصمیم به مهاجرت گرفتید و چرا در ابتدا بلژیک را انتخاب کردید؟
من جزو افرادی بودم که اصلا دوست نداشتم مهاجرت کنم. یعنی در کلاس ۲۳ نفری در دانشگاه هر ۲۲ نفر تافل میخواندند و میخواستند مهاجرت کنند، به غیر از من. چون من شاگرد اول دانشکده بودم و میدانستم که بدون کنکور میتوانم دکتریام را در همان دانشگاه بخوانم. اما یک روز سخنرانی به دانشگاه ما آمد که از قضا از دانشگاهی از بلژیک آمده بود و من از سر کنجکاوی و با زبان انگلیسی دست و پا شکسته از او سوالاتی پرسیدم. او هم کنجکاو شد که آزمایشگاه ما را در دانشگاه ببیند. در پایان هم از من پرسید که آیا دوست دارم در گروه تحقیقاتیاش در بلژیک شروع به کار کنم یا خیر. و من هم جواب دادم بله.
رزومهام را برایش فرستادم و بعد از چند ماه پیغام داد که خودم را برای مصاحبه تلفنی آماده کنم. مصاحبه چندان چنگی به دلم نزد، اما چند روز بعد برایم ایمیلی مبنی بر پذیرفتن من ارسال کردند. برای رفتن کمی دودل بودم، اما زمانی که با دانشجوهای دوره دکتری دانشگاهمان صحبت کردم و دیدم که آنها از وضعیت تدریس اساتید و وقت نگذاشتن آنها برای تحقیقات، نبود تجهیزات و نداشتن حقوق گله دارند، تشویق به مهاجرت شدم.
پس چطور به آلمان مهاجرت کردید؟
دورهای که در بلژیک گذراندم، دوره خوبی بود و استاد و همتیمیهای خوبی داشتم، اما موضوع تحقیق من بیشتر به مهندسی شیمی میخورد و من این موضوع را دوست نداشتم. با تحقیقاتی که انجام دادم متوجه شدم که آلمان برای حوزه مورد علاقهام یعنی فتونیک ایدهآل است.
در زمینه فتونیک کارهای پژوهشی موفقی داشتهاید. لطفا یکی از آنها را معرفی کنید.
یکی از دستاوردهایی که برایم خیلی مهیج بود، به پژوهشم در دوره دکتری برمیگردد. در کامپیوترهای کنونی به دلیل اینکه تراشهها به شکل سری به هم وصل میشوند، گرم شدن و کند شدن سرعت پردازش و انتقال اطلاعات به چالش بزرگی تبدیل شده است. چالش بزرگتر این است که اگر بخواهیم تراشهها را به صورت موازی به هم متصل کنیم، نور امکان انتقال از یک تراشه به تراشه دیگر را به صورت طبقهای ندارد. در این راستا، در پروژه دکتریام توانستیم فناوری مهم و جدیدی را در زمینه فتونیک با نام «فتونیک سهبعدی» طراحی کردیم که با کمک آن میتوان نور را به شکل لوله یا تیوب رول کرد. در این صورت نور در حالی که میچرخد و به شکل لوله درمیآید، میتواند بین طبقات مختلف حرکت کند.
زمانی که مقاله مربوط به این پروژه منتشر شد، بازتاب بسیار خوبی از داوران گرفتیم و آنها متفقالقول بودند که این فناوری انقلابی را در فتونیک سهبعدی و در نهایت در کامپیوترها و موبایلها ایجاد خواهد کرد. این مقاله در اولین ماه انتشارش بیشترین تعداد دانلود را داشت. این فناوری ثبت اختراع شده، ولی هنوز مراحل تجاریسازی را طی نکرده است. با این حال مسیر کاملا جدیدی را در تحقیقات باز کرده است.
در زمینه گرافن فتونیک چه کار تحقیقاتی انجام دادهاید؟
در یکی از پروژههای بزرگ اروپایی که «گرافن فلگشیپ» نام دارد، مشارکت دارم. گرافن فلگشیپ یک ابتکار تحقیقاتی اتحادیه اروپا به شمار میآید و با بودجه یک میلیارد یورویی، توسط طرح فناوریهای آینده و نوظهور، همراه با پروژه مغز انسان و پروژههای پیشگام و نوآور در زمینه کوانتوم سازماندهی شده است. این پروژه از طریق یک کنسرسیوم ترکیبی دانشگاهی و صنعتی، شامل تلاشهای تحقیقاتی برای توسعه فناوریهای پایه تا تولید و یکپارچهسازی سیستم با استفاده از ویژگیهای منحصر بهفرد گرافن میشود. این پروژه دومین پروژه تحقیقاتی اروپا محسوب میشود.
در این پروژه از گرافن به عنوان آشکارساز نوری استفاده کردیم. آشکارساز نوری یک مقاومت متغیر است که مقدار آن با توجه به نور محیط تغییر مییابد. در صورتی که نور محیط افزایش یابد مقاومت فتوسل کاهش مییابد و جریان بیشتری از آن عبور میکند. سنسور فتوسل وسیلهای است که از آن برای روشن کردن اتوماتیک روشناییها استفاده میشود. به این شکل که با تاریک شدن هوا بهطور خودکار روشناییها را روشن و با روشن شدن هوا آنها را خاموش میکند. مانند فضای داخل حیاط، راهپله و پارکینگ خانهها یا چراغهای روشنایی در سطح شهر و خیابان و معابر باز که در آنها تابش نور خورشید وجود دارد.
در حال حاضر بخش تحقیق و توسعه شرکت بلک سمیکانداکتور را راه انداختهایم تا بتوانیم این ایده را به محصول تبدیل کنیم. این محصول آشکارساز نوری است که با سرعت و حساسیت بالاتری نسبت به نمونههای کنونی اطلاعات را پردازش و منتقل میکند. در این فرآیند، اطلاعات از فوتون به الکترون تبدیل میشوند و این آشکارساز سرعت انتقال اطلاعات را بسیار بالا میبرد. نمونه اولیه این محصول با کمک خواص منحصر بهفرد گرافن توانسته سرعت انتقال را از ۱۵ تا ۲۰ گیگابایت در ثانیه به ۶۰ گیگابایت در ثانیه برساند. این محصول در مراکز داده و نسل جدید کامپیوترها و موبایل کاربرد دارد.
آینده دنیای علم و فناوری را چگونه ترسیم میکنید؟
دید من به آینده ابتدا بسیار روشن است. علم چنان سرعت گرفته که یک روز مطالعه نکردن، ما را ۵۰ سال عقب میاندازد. اما زمانی که به این سرعت فکر میکنم، مواردی مثل هوش مصنوعی نگرانکننده میشود و تصور میکنم که این حوزه در آینده میتواند به انسانها آسیب وارد کند. با این حال، در سالهای اخیر، پاندمی کرونا ارتباط بین انسان و فناوری را بیشتر کرده، بیشتر افراد دور کار شدهاند و فناوری باعث شده که خیلی از شغلها از هم نپاشند.
آیا به نظر شما محدودیت و مرزی برای علم وجود دارد و آیا باید وجود داشته باشد یا خیر؟
به نظر من هیچ مرزی در علم وجود ندارد و نخواهد داشت. علم پر از اتفاقهای عجیب و غریب است؛ مخصوصا در دنیای نانو وکوانتوم که گاهی با علم کلاسیک مطابقت ندارد.
معمولا در اوقات فراغت چه کارهایی انجام میدهید؟
خیلی زیاد موسیقی گوش میکنم و کتاب داستان میخوانم.
معمولا چه کتابهایی میخوانید؟ کدامها را پیشنهاد میدهید؟
بیشتر کتابهای تاریخی میخوانم. کتاب «نبرد من»، نوشته ادولف هیتلر را پیشنهاد میکنم. این کتاب بیانگر اندیشههای سیاسی هیتلر و ناسیونال سوسیالیسم است. هیتلر در سال ۱۹۲۴ هنگامی که در قلعه لاندسبرگ زندانی بود بخش نخست کتاب را با دیکته کردن جملات به منشی خود به تحریر درآورد. بخش دوم نیز پایان همان سال پس از آزادی زودهنگامش از زندان نوشته شد. پس از به قدرت رسیدن حزب ناسیونال سوسیالیسم در آلمان و تشکیل «رایش سوم» این متن به کتاب مقدس حکومت نازی تبدیل شد و حزب در هر فرصتی، از جمله در مراسم ازدواج و اخذ مدرک دیپلم، آن را در میان مردم پخش میکرد و پیر و جوان را به خواندن آن فرا میخواند.
آیا فیلم هم میبینید؟ معمولا چه ژانری؟
بیشتر اوقات فیلم مستند یا مبتنی بر واقعیت مثل فیلمهای تاریخی تماشا میکنم. جدیدا فیلم مستندی در مورد دایانا، عروس ملکه انگلستان، با نام «Diana: The Woman Inside» را تماشا کردم که آن را به همه توصیه میکنم. به غیر از این، «جدایی نادر از سیمین» را بسیار دوست دارم و چندین بار آن را تماشاکردهام. «میانستارهای» یا Interstellar با کارگردانی کریستوفر نولان نیز جزو بهترین فیلمهایی است که تماشا کردهام.
به نظر شما فرق اساسی بین نظام آموزش عالی ایران و آلمان در چیست؟
در آمریکا دانشآموزان و دانشجویان دروس را حفظ نمیکنند، بلکه با آزمایش و آموزش تجربی کاملا درک میکنند. در ایران زیاد میبینم که بچهها را از کودکی به کلاسهای مختلف میبرند، به نظرم این کار اشتباه است. در صورتی که در آمریکا، با کودکان براساس سن و سال برخورد و کلاس برگزار میشود تا بچگی کنند. به همین دلیل دانشجوهای آمریکایی به قول ما دست به آچارند.
اساتید آلمان و ایران با هم چه تفاوتهایی دارند؟
خیلی تفاوت دارند. به نظر من در ایران، اساتید خود را تافته جدا بافته میدانند، در حالی که در آمریکا، دانشجویان اساتید را همکار خود میدانند و او را با نام کوچک صدا میکنند. به این شکل که در عین احترام، احساس صمیمیت بیشتری حس میشود. اساتید و دانشجویان در دانشگاههای آمریکا در یک سالن با هم غذا میخورند و مثل ایران سلف جداگانه ندارند.
به غیر از این، اساتید و حتی رئیس دانشکده در آمریکا برای دانشجویان کارشناسی و کارشناسی ارشد وقت میگذارند؛ در حالی که در ایران اساتید حتی برای دانشجوی دکتریشان هم وقت نمیگذارند و به دانشجو به عنوان پله ترقی برای خودشان نگاه میکنند؛ در صورتی که باید برخلاف این باشد. با این اوصاف، اساتید ایرانی اصلا به دانشجوها انگیزه نمیدهند.
به نظرم، جو دانشگاه مسموم است. زمانی که در دانشگاههای ایران استاد راهنما یا مشاور دانشجوها بودم، نه تنها مبلغی دریافت نکردم، حتی اجازه ندادند که اسم من در مقالات دانشجوها به عنوان استاد راهنما یا مشاور منتشر شود؛ در حالی که در اکثر اوقات حتی عنوان پایاننامه را هم من پیشنهاد داده بودم.
در آلمان چه معیاری برای ارتقای اساتید وجود دارد؟
در المان هم مثل کشورهای دیگر مرتبه علمی با توجه به کارهای علمی و چاپ دستاوردها در ژورنالهای مهم جهان ارتقا پیدا میکند و مهمتر از آن توانایی استاد برای نزدیک کردن ارتباط بین دانشگاه و صنعت است. به همین دلیل به غیر از تعداد مقالات، امکان پیادهسازی پژوهشهای علمی در صنعت امتیاز زیادی برای اساتید تلقی میشود.
به نظر شما معیار انتخاب استاد در دانشگاههای ایران چیست؟
در دانشگاههای اروپا معیار انتخاب استاد، تعداد مقالات، کیفیت مجلاتی که مقاله در آنها چاپ شده، توانایی فرد در مدیریت گروه، تجربه آموزش و همچنین توانایی او در گرفتن گرنت از خارج از دانشگاه است. مساله مهم دیگر، داشتن نتورک بیشتر است. چون در دانشگاهها اساتید میتوانند افراد را در قالب توصیهنامه، به عنوان استاد جدید پیشنهاد کنند. ولی در ایران، در اکثر مواقع، داشتن نتورک از هر مورد دیگری مهمتر است و متاسفانه ۹۰ درصد مواقع نیز به صورت معیوب انجام میشود. به این معنا که در برخی موارد باندبازی و پارتیبازی تنها شاخص انتخاب استاد است.
دوست دارم تجربه شخصیام را در این مورد بیان کنم. بعد از گرفتن دکتری، تصمیم داشتم که برای تدریس در دانشگاه به ایران برگردم. برای چندین دانشگاه درخواست فرستادم که در هیچ کدام از آنها معرف نداشتم. دانشگاه صنعتی اصفهان و شیراز بعد از مصاحبه اسکایپی و روندی کاملا علمی با درخواست من کاملا موافقت کردند و تمام تسهیلات را برای تدریس در این دانشگاهها برایم مهیا کردند. ولی در دانشگاه تهران، با وجود تائید من به عنوان استاد، بعد از مدتی درخواستم را رد کردند و با پیگیری موضوع متوجه شدم که چون رئیس دانشگاه عوض شده بود و با رئیس دانشگاه سابق مشکل داشت، عذر من را خواست.
در دانشگاههای آلمان و بلژیک، اساتید از نظر اخلاقی چطور با دانشجوها برخورد میکنند؟
ارتباط استاد ودانشجو بسیار دوستانه است و مخصوصا در مراحل دکتری وپسا دکتری، تقریبا به دیده همکار به همدیگر نگاه میکنند. در دانشگاههای آلمان و بلژیک اساتید و دانشجوها اسم کوچک همدیگر را صدا میزنند که نشاندهنده ارتباط دوستانه میان آنهاست.
در ایران صنعت و دانشگاه به صورت دو جزیره دور از هم عمل میکنند. در آلمان ارتباط بین صنعت و دانشگاه چگونه است و چه راهکارهایی برای تقویت ارتباط این دو وجود دارد؟
در آمریکا یکی از اهداف بزرگ دانشگاهها، ارتباط با صنعت است. از سوی دیگر صنعت خودش را از دانشگاه جدا نمیبیند. به این شکل که افرادی که در صنعت کار میکنند، خود را با مقالات جدید بهروز میکند؛ چیزی که در ایران بعید میدانم اتفاق بیفتد.
یکی از اهداف پژوهش در آمریکا بهروز بودن موضوع تحقیق است، در حالی که در ایران موضوعات پژوهش خیلی قدیمی هستند و این پژوهشها به درد صنعت نمیخورند. به نظر من در آمریکا، صنعت و دانشگاه به هم اعتماد دارند و برای حل مشکلات، همدیگر را کمک میکنند؛ صنعت با صرف بودجه و دانشگاه با انجام پژوهش.
به نظر شما مشکلات کار در فضای آکادمیک در مقابل کار در صنعت چه هستند؟
اولین چالش آن تفاوت فاحش میزان حقوق در دانشگاه و صنعت است. میزان حقوق در صنعت چندین برابر دانشگاه است. به غیر از این، به نظرم کار در فضای آکادمیک مستلزم داشتن علم بهروز و حتی علم گستردهتر است، زیرا بیشتر کارهای پژوهشی در دانشگاهها به صورت میانرشتهای است و استاد برای راهنمایی دانشجویان و همینطور نوشتن پروپوزال و گرفتن گرنت باید در چندین حوزه و زمینه پژوهشی تسلط داشته باشد. در کل فکر میکنم که مشغله و دغدغه کار آکادمیک خیلی بیشتر از کار در صنعت است. با این حال، کسی که وارد فضای آکادمیک میشود، به تمام این موارد واقف است و تنها به خاطر عشق به تدریس و تحقیق وارد این محیط میشود.
وارد شدن به صنعت سختتر است یا فضای آکادمیک؟
ورود به فضای آکادمیک سختتر است، زیرا تعداد پوزیشنهای استادی بسیار محدود است. به طور مثال در یک شهر، چند شرکت فعال هستند که نیرو نیاز دارند، ولی شاید یک یا دو دانشگاه در آن شهر وجود داشته باشد که آن هم در سال شاید یک پوزیشن برای استادی داشته باشند.
چه توصیهای به محققان جوان در ایران دارید تا در شرایط کنونی بتوانند در سطح بینالمللی موفق عمل کنند؟
به نظر من، محققان نباید نبود امکانات را بهانه تلاش نکردن کنند. تلاش خودش انگیزه تولید میکند. توصیه میکنم که در حوزه خودشان بهترین باشند و با افراد پخته و باتجربه مشورت کنند.
زمانی که در آلمان هستید، برای چه چیزی در ایران دلتنگ میشوید؟
برای خانواده، کوچههای بچگی و حتی بینظمیهایی مثل بوق ماشین دلتنگ میشوم.
فکر میکنید اگر در ایران مانده بودید، الان چه کار میکردید؟
این سوال بسیار سختی است و نمیشود دقیق پاسخ داد. ولی گمان میکنم اگر دکتری یا مقاطع دیگری را در ایران میگذراندم، شانس بسیار کمبی برای جذب در دانشگاه داشتم. زیرا به دلیل کمبود امکانات شاید نمیتوانستم روی کارهای مورد علاقهام کار کنم و دستاوردی کسب کنم. از این رو به همه دانشجوها حتی دانشجویان مقطع دکتری در ایران توصیه میکنم که حداقل برای یک دوره کوتاه به دانشگاههای خوب جهان برنامهریزی کنند تا خودشان را با علم روز دنیا بهروز کنند.
معمولا چند ساعت در شبانهروز میخوابید؟ به نظرتان این میزان کافی است؟
من غالبا بیشتر از ۶ ساعت در روز نمیخوابم؛ حتی در روزهای که اوقات فراغت بیشتری دارم، باز هم همین قدر میخوابم تا بتوانم به کارهای مورد علاقهام مثل موسیقی و طبیعتگردی بپردازم.
آیا ازدواج کردهاید؟ فرزند دارید؟ از آنجا که محققان همیشه به فکر حل مسائل هستند، ممکن است این مشغولیت ذهنی را به خانه هم ببرند. برای اینکه مشکلی در خانه پیش نیاید، چه کار میکنید؟
بله. پارسا ۵ سال و دینا ۳/۵ سال دارند. پیشرفتم را مدیون همسرم هستم، چون همیشه پا به پای من پیش رفته و وجودی که شرایط خواندن دکتری را داشت، فداکاری کرد و به مراقبت از فرزندانمان پرداخت.
مدیریت و ایجاد تعادل بین کار آکادمیک و زندگی شخصی واقعا کار مشکلی است؛ با این حال سعی میکنم زمانهایی که در خانه هستم، ایمیلهای کاریام را چک نکنم و اکثر کارهایم را زمانی انجام میدهم که فرزندانم خواب هستند.
نظر شما