برادر از برادرش دوره..!

کیانوش رضایی*

گروه فرهنگ و هنر ایسکانیوز- نوبت به برادرها رسید؛ روایت تازه‌ترین سریال تینا پاکروان، حالا به فصل تازه‌ای رسیده است. داستان «تاسیان» بیش از آنکه روایت تاریخ باشد، داستان آدم‌ها، در دل تاریخ است و این همان فرمول موفقی است که پیش‌تر هم پاکروان در سریال محبوب خود یعنی «خاتون» آزموده و از آن پاسخ گرفته بود.

اتفاقا یکی از مهمترین نکات در مواجهه با این سریال، توجه به همین نکته است. فیلمنامه‌نویس و کارگردان «تاسیان»، نه فقط در کلام و اظهارنظرهای خود که مهمتر از آن در سبک پرداخت و طراحی روایت این سریال، ادعایی مبنی‌بر روایت تاریخ نداشته‌اند و تمرکز اصلی خود را بر فرازوفرود شخصی و جمعی آدم‌ها در مقطعی از تاریخ گذاشته‌اند. به همین دلیل هم نه فقط زیست سرمایه‌داری و انقلابی در این سریال، در خدمت فراهم آوردن بستری برای بروز درونیات کاراکترهاست که حتی استفاده از ظرفیت ورود به هزارتوی تاریک ساواک هم کارکردی فراتر از ایجاد موقعیت‌های متعارض و تراژیک برای قهرمان اصلی روایت یعنی «امیر» نداشته است.

در قسمت دهم سریال و در سکانس کشمکش میان امیر و سعید این مسئله به‌وضوح عیان شد؛ از لحظه‌ای می‌گوییم که سعید ناگزیر از بازجویی و حتی شکنجه برادر خود شد و بلافاصله درهم شکست و فریادزنان مقابل سعید ایستاد! سعید اما در پاسخ به صراحت به امیر گفت «همون روزی که پاشدی اومدی اینجا، باید می‌دونستی کدوم گوری اومدی!» تقابل میان دو برادر، یکی از نقاط اوج داستان «تاسیان» تا به اینجا بوده است و احتمالا در مسیر تحول کاراکتر اصلی باید آن را یکی از نقاط عطف کلیدی به شمار بیاوریم.

حالا دیگر امیر فراتر از وسوسه‌های عاشقانه‌ خود، با دیوار سخت واقعیت مواجه شده و باید میان جهان رنگارنگ و رویایی خود و دنیای سیاه و تلخ پیرامونش، دست به انتخاب بزند. اتفاقا رئیس سعید با بازی تماشایی مجید مظفری، دیالوگی مهم در همین قسمت دارد. آنجایی که خطاب به سعید می‌گوید: «از کسی که به برادرش رحم نمی‌کنه، بترس!» از این منظر «برادری» مفهومی فراتر از یک رابطه خونی پیدا می‌کند و شاید به همین دلیل هم امیر وقتی می‌خواهد به سعید معترض شود که چرا امید را بازداشت کرده است، می‌گوید: «او برادر منه، یعنی برادر توئه» تینا پاکروان در ترسیم مناسبات میان شخصیت‌های «تاسیان» به‌خوبی از ظرفیت‌هایی مانند رفاقت و برادری بهره برده و شاید به همین دلیل وقتی رابطه قهرمان اصلی با برادرش دچار یک بحران می‌شود، نسبت او با دیگر شخصیت‌ها هم در معرض بازتعریف قرار می‌گیرد.

از اینجای روایت به بعد دیگر امیر نمی‌تواند حضور در ساواک را یک بازی قلمداد کند. او دل‌باخته شیرین است و برای استمرار توفیقاتش در مسیر وصال یار، تا به اینجا به قواعد بازی تن داده اما او از اینجا به بعد با زمختی واقعیت طرف است. خانواده برای امیر، خط قرمز است و در هیاهوی سیاست، برهم خوردن همین خطوط قرمز است که تراژدی خلق می‌کند و حسرت به جان آدم می‌نشاند؛ حسرتی تلخ، غیرقابل توضیح و گویی بی‌پایان، از جنس «تاسیان» یعنی غم و حسرتی غیرقابل وصف.

کیانوش رضایی- خبرنگار حوزه سینما و فعال رسانه*

انتهای پیام/

کد خبر: 1264913

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =