به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری ایسکانیوز، برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفته ایم تا هر روز تعبیر یکی از غزل های حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم. امروز دوازدهم مهر ماه به غزل شماره ۱۵ حافظ می پردازیم:
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب
خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست
خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب
مینماید عکس می در رنگ روی مه وشت
همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب
بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت
گر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریب
گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو
در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب
گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند
دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب
معنی و تفسیر غزل شماره چهارده حافظ
به تازگی در محفلی رفتی و به کاری مشغول شدهای که با آن بیگانه هستی؛ از این ناآشنایی رنج میکشی، اطرافیان با تو سرد و بیمحبت برخورد میکنند اما بدان که در این مورد قصدی ندارند. آنها ذاتاً سردمزاج هستند، فکر و خیال خود را بخاطر این وضعیت ناراحت نکن. به تدریج با محیط خو میگیری. خدا را در همه حال در زندگیات قرار بده، کمی طاقت بیاور، فکر نکن که تنهایی، خدا با توست. هر چه برای خود میخواهی برای دیگران هم طلب کن. به زودی از بلاتکلیفی رهایی خواهی یافت و با مشورت دیگران میتوانی به آرزوی خود برسی. قطعاً با تلاش به درجهای خواهی رسید که همگان از آن حیرت زده خواهند شد و این زمان دور نیست.
انتهای پیام/
نظر شما