شهید رضایی‌نژاد از محنت تا عزت / نابغه هسته‌ای که طعم شهادت را چشید

داریوش رضایی نژاد شهید نابغه هسته‌ای بود که در سال ۱۳۹۰ به علت اصابت گلوله توسط تروریست‌ها به شهادت رسید.

به گزارش خبرنگار فرهنگی ایسکانیوز، شهید داریوش رضایی نژاد در صبح چهارشنبه ۲۹ بهمن سال ۱۳۵۵ در شهرستان آبدانان در استان ایلام در خانواده مذهبی به دنیا آمد. رضایی نژاد در دوران کودکی فن بیان قوی داشت و همیشه در مدرسه همچون یک نابغه فعالیت می‌کرد. معلمان از او رضایت کامل داشتند و با بهترین معدل  دوران دبیرستان را به پایان رسانده و به دانشگاه راه یافت. وی در تیر سال ۱۳۷۳ دیپلم ریاضی را کسب کرد و از مهرماه همان سال در رشته مهندسی برق با گرایش قدرت و در دوره کارشناسی در دانشگاه صنعتی مالک اشتر در شهر اصفهان قبول شد و برای تحصیل در آنجا خود را آماده کرد.

بیشتر بخوانید:

روایتی متفاوت از زندگی شهید احمدی روشن / بزرگ‌ترین خواسته شهید دانشمند هسته‌ای چه بود؟

رضایی نژاد پس از اتمام تحصیل خود در مراکز مهم تحقیقاتی و علمی کشور با عنوان «پژوهشگر یا محقق» فعالیت خود را آغاز کرد. در سال ۱۳۷۸ در مقطع کارشناسی ارشد در رشته مهندسی برق با همان گرایش قدرت مجدد به دانشگاه رفت. وی بعد از پذیرفته شدن در مقطع دکتری در دانشگاه امیر کبیر سال ۹۰ در مرداد ماه همان سال ترور شد و از خود یک دختر با نام «آرمیتا» به یادگار گذاشت. رضایی نژاد طی چند سال گذشته در کنار فعالیت‌های پژوهشی در دانشگاه‌های خواجه نصیر الدین طوسی، شهید بهشتی، تهران و مالک اشتر مسئولیت اجرای طرح‌های تحقیقاتی را بر عهده داشت.

داریوش رضایی نژاد

شهادت نابغه هسته‌ای

این شهید هسته‌ای در تاریخ یک مرداد ماه سال ۱۳۹۰ زمانی که با همسر و فرزندش در مقابل خانه خود سوار بر ماشین شخصی اش بود با اصابت یک گلوله به گردن و یک گلوله دیگر به دست در سن ۳۵ سالگی به شهادت رسید، البته ۶ گلوله به سمت او شلیک شده بود، اما تنها ۲ گلوله به بدن او اصابت کرد. رضایی نژاد در کنار فراگیری علم و دانش در رشته خود توانست تجربه زیادی در استفاده از علم رایانه و کامپیوتر کسب کند و بعد از گذراندن ۷ ترم به عنوان دانشجوی برتر دانشگاه فارغ التحصیل شود. در زمان فعالیت خود در جامعه توانایی زیادی نشان داد و از تمام تلاش و استعدادش در مسیر خدمت به کشور ذره‌ای دریغ نکرد و توانست به موفقیت‌های قابل قبولی دست پیدا کند.

این شهید هسته‌ای در طول زندگی به نوشتن چند مقاله در حوزه تخصصی اقدام کرد و به اجرا و رهبری طرح‌های تحقیقاتی پرداخت. در همین راستا جهت ادامه تحصیل به کشورهای اروپایی دعوت شد، اما به علت عرق و تعصب خود به وطن تنها کشور ایران را برای خدمت رسانی انتخاب کرد و توانست به موفقیت‌های بسیار بزرگی دست پیدا کند. شهره پیرانی همسر شهید رضایی نژاد درباره حادثه ترور شهید رضایی نژاد اظهار کرد: من و دخترم آرمیتا در صحنه شهادت بودیم و این اتفاق دقیقا بعد از خروج ما از مهد کودک رخ داد. وی افزود: در تاریخ یک مرداد ماه سال ۹۰ به همسر بنده ۶ گلوله شلیک شد که بعد از مشاهده این اتفاق از ماشین پیاده شدم و دنبال ضارب دویدم که ۲ گلوله هم به سمت من شلیک شد و یکی از آنها به پهلوی چپم برخورد کرد.

زندگی شهید رضایی نژاد

پیرانی با اشاره به زندگی شهید رضایی نژاد اظهار کرد: شهید داریوش رضایی نژاد تا دو سالگی در میان عشایر زندگی ‌کرد، پیش از رفتن به مدرسه خواندن و نوشتن فراگرفته بود و ۲ سال را به صورت جهشی درس می‌خواند تا در سن ۱۶ سالگی وارد دانشگاه شد. وی  به علت سن کمی که داشت باید هنگام ورود به دانشگاه، کارت دانشجویی خود را به مسئول حراست نشان می‌داد. وی  گفت: هدف و پشتکاری که شهید رضایی نژاد داشت او را از نمی‌توانم و نمی‌شود باز می‌داشت.

داریوش رضایی نژاد

داستان ازدواج شهید رضایی نژاد

پیرانی درباره آشنایی با این شهید و ازدواج با او تصریح کرد: بنده با شهید رضایی نژاد همشهری بودم و در دانشگاه تهران تحصیل می‌کردم به علت انجام دادن تعدادی کار فرهنگی برای شهرمان با همسرم در یک گروه بودم و به صورت کاملا سنتی ازدواج کردیم. همسر شهید رضایی نژاد اظهار کرد: داریوش، انسان شناخته‌ شده‌ای در آبدانان یعنی محل زندگی ما بود و به علت تحصیلاتش شاخص شده بود. شناخت بنده از داریوش به این صورت بود که از نظر تحصیلی بسیار موفق است و اولویت پدرم هم برای ازدواج  این بود که حتما انسان باهوشی باشد، نظرم برای ازدواج با این فرد متمایل به منفی بود؛ چرا که فکر می‌کردم خودشیفته و از خود متشکر است. او درباره ویژگی‌های همسرش گفت: تسلط بر نفس یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های شهید بود که بعد از گذشت زمان متوجه این نکته شده بودم، در واقع مسئولیت پذیری و تعهد داریوش هم بسیار حائز اهمیت بود، اما این ویژگی او بسیار مهم و مورد توجه قرار گرفته بود.

خاطره ای زبان برادر شهید

اولین روز مدرسه من، علاقه داریوش به مدرسه و درس مهرماه ۱۳۵۹ من ۵ سال داشتم و خیلی علاقه مند بودم برم مدرسه چند روزی بود که به پدرم اصرار می کردم که من را به مدرسه ببرد و ثبت نام کند ولی پدرم می گفتند که سن من کم است ولی با اصرار  من بلاخره پدرم مرا همراه داریوش کوچولو که ۳ سال داشت به مدرسه بردند و رفتیم نزد مدیر مدرسه ماجرا را برای مدیر تعریف کردند مدیر مدرسه گفتند که سن من کم است ولی می توانم به صورت دانش آموز آزاد برم مدرسه داریوش گفتند که من هم می خوام بیام مدرسه و شروع به گریه کردن کرد ولی مدیر گفتند که سن شما دیگه خیلی کم است و اینجا مدرسه دخترانه است شما نمی تونی بیایی ولی داریوش خیلی بی تابی کردند بعد گفتند که تازگی مهد کودکی دایر شده که ثبت نام می کنند می تونی بری آنجا و ثبت نام کنی پدرم فردای آنروز داریوش را بردند مهد و ثبت نام کردند مهد تا خانه ما مسافتی زیادی داشت و شهر آن موقع خلوت تر بود ولی داریوش با آن سن کمش با عشق و علاقه فراوان تنهایی می رفتند و بر می گشتند و در کنار من خواندن و نوشتن حروف الفبا و کلمات را یاد می گرفتند هر وقت از مهد برمی گشتند از تغذیه هایی که می گرفتند سهم من را برام می آورد چون خیلی مهربان و فهمیده بودند همین عشق و علاقه داریوش عزیز باعث شد خیلی زود دوران ابتدایی را با یک سال جهش و دوره راهنمایی را با یک پایه جهش بگذرانند و در سن ۱۶ سالگی وارد دانشگاه شوند و سرانجام هم جان شیرین خود را در راه علم و دانش فدا کردند.

انتهای پیام/

کد خبر: 1126603

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =