تفسیر غزل حافظ/ ای غایب از نظر بخدا می سپارمت

برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفته‌ایم تا هر روز تفسیر یکی از غزل های حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم.

به گزارش گروه فرهنگی ایسکانیوز، برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفته‌ایم تا هر روز تفسیری یکی از غزل های حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم. امروز ۱۳ آذر غزل شماره ۹۱ می‌پردازیم:

بیشتر بخوانید:

فال حافظ/ خط عذار یار که بگرفت ماه از او

ای غایب از نظر بخدا می سپارمت / جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
تا دامنِ کفن نکشم زیرِ پای خاک / باور مکن که دست ز دامن بدارمت

محرابِ ابرویت بنما تا سحرگهی / دستِ دُعا برآرم و در گردن آرمت
گر بایدم شدن سویِ هارتِ بابلی / صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت

خواهم که پیش میرمت ای بی وفا طبیب / بیمار بازپُرس که در انتظارمت
صد جُویِ آب بسته ام از دیده بر کنار / بر بویِ تخمِ مهر که در دل بکارمت

خونم بریخت و ز غمِ عشقم خلاص داد / منّت پذیر غمزۀ خنجر گذارمت
میگریم و مرادم از این سیلِ اشکبار / تخمِ محبّت است که در دل بکارمت

بارم دِه از کرم سویِ خود تا به سوزِ دل / در پای دم به دم گُهر از دیده بارمت
حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضعِ تست / فی الجمله میکنی و فرو میگذارمت

شرح و تفسیر غزل شماره ۹۱ دیوان خواجه حافظ شیرازی

بیت اول

ای غایب از نظر بخدا می سپارمت / جانم بسوختی و به دل دوست دارمت

این غزل را احتمالاََ خواجه به جای نامه برای جانانش ارسال کرده است و می فرماید : ای جانان غایب از نظر ، تو را به خدا سپردم و تو با اینکه جانم را سوختی امّا من با وجودِ این از جان و دل تو را دوست دارم . یعنی عاشقِ توام و هر قدر هم که از تو جفا ببینم هیچوقت خاطرم از تو ملال پیدا نمی کند چه دور از من باشی و چه نزدیکم باشی . [ بسوختی = تو آتش به جانم زدی ]

بیت دوم

تا دامنِ کفن نکشم زیرِ پای خاک / باور مکن که دست ز دامن بدارمت

تا دامن کفن زیر پای خاک نکشم یعنی تا نمیرم باور مکن که دست از دامنت بردارم . خلاصه تا نمیرم عشق تو را ترک نخواهم کرد .

بیت سوم

محرابِ ابرویت بنما تا سحرگهی / دستِ دُعا برآرم و در گردن آرمت

مِحرابِ ابروانت را به من نشان بده یعنی ابروانت را به من نشان بده تا هنگام سحر برای دعا دست بلند کنم و تو را دعا نمایم و دو دست خود را حمایل وار در گردنت اندازم تا از چشمِ بد دور باشی یا چشم بد از تو دور باشد . یعنی برای اینکه نظر نخوری ، دو دست خود را بلند نموده دعایت می کنم و به جای حمایل بر گردنت می اندازم .

بیت چهارم

گر بایدم شدن سویِ هارتِ بابلی / صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت

برای دیدار تو اگر به سویِ هاروت بابلی هم رمتنی باشم می روم و صد گونه جادوگری می کنم تا که تو را بیاورم . خلاصه به هر وجهی که ممکن و میسبر گردد برای دیدار تو سعی می نمایم و برای آوردن تو جدیت و کوشش می کنم . ولو به سِحر و جادوگری که فی نفسه یک عملِ کفر و ضلالت است اقدام می نمایم . یعنی اگر به هیچ وسیله نتوانستم تو را پیشِ خود آرم به وسیلۀ جادوگری خواهم آورد. خلاصه خواجه به واسطۀ دوری از جانان شدت اشتیاق خود را عرض می نماید .

بیت پنجم

خواهم که پیش میرمت ای بی وفا طبیب / بیمار بازپُرس که در انتظارمت

ای طبیبِ بی وفا می خواهم که در پیشت بمیرم ، از این بیمارت احوالی بپرس که در انتظار تو هستم . یعنی جان دادنم موقوف به عیادت تو است .

بیت ششم

صد جُویِ آب بسته ام از دیده بر کنار / بر بویِ تخمِ مهر که در دل بکارمت

به امیدِ کاشتن تخمِ مهر در دلت ، از اشکِ چشمم در کنارِ خود صد جوی آب بسته ام . یعنی از کثرت گریه در اطرافم ، دریاچه ها تشکیل شده . به امید اینکه شاید تو شدّت گریه ام را ببینی و به من رحم نمایی و نسبت به من تمایلی پیدا کنی . [ بسته ام = بند کرده ام / کنار = نزد / مهر = محبت ]

بیت هفتم

خونم بریخت و ز غمِ عشقم خلاص داد / منّت پذیر غمزۀ خنجر گذارمت

خونم را ریخت و از غمِ عشق خلاصم کرد یعنی از غم هجران مرا نجات داد . و از این جهت ممنونش هستم . حاصل اینکه : کشتنم و از دستِ هجران خلاص کردنم را یک نوع منت برای جان خود می دانم. [ عبارت خنجر گذار کنایه از بهادری است ]

بیت هشتم

میگریم و مرادم از این سیلِ اشکبار / تخمِ محبّت است که در دل بکارمت

این بیت تکرار مضمون بیت ششم است که می فرماید : مرادم از این سیلِ اشکی که از دیده ام جاری است این است که به وسیلۀ آن ، دلِ سنگِ تو را نرم سازم و در آن بذرِ محبت بکارم .

بیت نهم

بارم دِه از کرم سویِ خود تا به سوزِ دل / در پای دم به دم گُهر از دیده بارمت

از کرم و لطفی که داری اجازه ام ده تا به نزدت بیایم ، تا از سوزِ دل دم به دم به زیرِ پایت از دیده گوهر بریزم . یعنی به پایت بیفتم و اشکِ چشمم را نثارت کنم .

بیت دهم

حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضعِ تست / فی الجمله میکنی و فرو میگذارمت

ای حافظ باده نوشی و محبوب دوستی و عیاری شایستۀ شأن و حالِ تو نیست . اگر چه کم و بیش از این کارها می کنی امّا من همۀ این ها را ندیده می گیرم و تو را می بخشم . [ فرو می گذارمت = از گناه تو صرف نظر می کنم ]

کد خبر: 1209242

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =