«نخل طلایی» برای روایت سیاه جعفر پناهی

باید پذیرفت که جشنواره‌های هنری در خلأ سیاسی عمل نمی‌کنند. انتخاب یک فیلم، دادن جایزه و برجسته‌سازی آن، در بسیاری از مواقع حاوی پیام‌هایی فراتر از ارزش صرفاً هنری است و در چنین شرایطی، تفکیک هنر از سیاست امکان پذیر نیست.

به گزارش گروه فرهنگ و هنر ایسکانیوز، جشنواره فیلم کن (Cannes Film Festival) یکی از معتبرترین، باشکوه‌ترین و تأثیرگذارترین رویدادهای هنری جهان است که سالانه در شهر کن، در جنوب فرانسه، برگزار می‌شود. این جشنواره نه‌تنها محفلی برای نمایش فیلم‌های برجسته و نوآورانه از سراسر دنیاست، بلکه بستری برای تعامل فرهنگی، هنری و اقتصادی میان هنرمندان، کارگردانان، تهیه‌کنندگان و منتقدان فیلم به شمار می‌آید.

از سال ۱۹۴۶ که نخستین دوره جشنواره برگزار شد، کن توانسته جایگاه خود را به‌عنوان یکی از ارکان اصلی صنعت سینما تثبیت کند. فرش قرمز مشهورش، سالن تئاتر لومیر (Lumière)، بخش‌های مختلف رقابتی و غیررقابتی، و جوایز معتبری چون نخل طلا، آن را به ویترینی جهانی برای سینما تبدیل کرده است.

مهم‌ترین جایزه جشنواره کن «نخل طلایی» است که به بهترین فیلم اهدا می‌شود. طراحی این جایزه به شکل یک برگ نخل طلایی است که نمادی از درختان نخل رایج در شهر کن است. دریافت این جایزه بالاترین افتخار برای هر کارگردان و فیلم‌ساز به شمار می‌آید و اغلب مسیر اکران جهانی و موفقیت‌های بعدی را برای فیلم‌ها هموار می‌کند.

حضور سینمای ایران در جشنواره کن، به‌ویژه از دهه ۹۰ میلادی به بعد، پررنگ‌تر شده و بسیاری از فیلم‌سازان ایرانی موفق شده‌اند جوایز ارزشمندی از این جشنواره کسب کنند که از جمله آنان عباس کیارستمی، یکی از شناخته‌شده‌ترین کارگردانان ایرانی در سطح جهانی است که سهم بزرگی در معرفی سینمای ایران به جشنواره کن دارد.

هرچند که کیارستمی برای آثاری همچون «زندگی و دیگر هیچ»، «زیر درختان زیتون» و «کپی برابر اصل» در سال‌های مختلف در کن حضور داشت و تحسین منتقدان را برانگیخت اما در سال ۱۹۹۷ میلادی (۱۳۷۶) برای فیلم «طعم گیلاس» و با شکست دادن «جانی دپ» و «انگ لی» موفق شد نخل طلای جشنواره را به‌طور مشترک با یک فیلمساز ژاپنی کسب کند که این نخستین و تنها نخل طلای تاریخ سینمای ایران تاکنون بوده است.

حالا و پس از ۲۸ سال جایزه نخل طلایی جشنواره کن به جعفر پناهی برای ساخت فیلم سینمایی «یک تصادف ساده» رسید که این فیلم داستان زندگی جوانی را روایت می‌کند که از زندان آزاد شده و یک مرد دیگر را که پای مصنوعی دارد، می‌رباید چون فکر می‌کند او همان فردی است که در زندان شکنجه و زندگی‌اش را تباه کرده است.

جعفر پناهی پس از دریافت جایزه گفت: «من از همه گروه‌ها، با هر عقیده و مرامی، در کشورم و خارج از کشورم، تمام ایرانیان که برای آزادی و رسیدن به مقام انسانی تلاش می‌کنند،‌ می‌خواهم تمام اختلافات را کنار بگذارید. الان یکپارچگی کشومان مهم است. به امید آنکه هرچه زودتر به آزادی برسیم. برسیم به جایی که دیگر کسی به ما نگوید 'چه بپوش، چه نپوش، چه بکن، چه نکن'. و در سینما که عشق ماست، کسی به ما نگوید 'چه بساز، چه نساز'.»

این صحبت های جعفر پناهی در حالی از زبان وی جاری شده که این فیلمساز با وجود سوابق قضایی از قبیل زندان و دیگر احکامی که برای وی صادر گردیده اما بارها و بارها مورد بخشش قرار گرفته و هم اکنون نیز توانسته فیلم خود را در گستره ایران بسازد و راهی جشنواره کن شود.

یکی از نقدهایی که بر پناهی وارد است این است که فیلم‌های او اغلب برای مخاطبان داخلی ساخته نمی‌شوند. این فیلم‌ها بیشتر توسط مخاطبان خارجی دیده می‌شوند که این امر موجب شده پیام فیلم‌ها بیشتر از آن‌که بر اصلاحات داخلی تأثیر بگذارد، وجهه بین‌المللی کشور را خدشه‌دار کند و به همین دلیل مرز باریک میان «نقد اجتماعی» و «سیاه‌نمایی» در آثار پناهی وجود ندارد و وی تصویری تحریف‌شده، اغراق‌آمیز و یک‌سویه از ایران به نمایش می‌گذارد؛ تصویری که بیش از آن‌که در خدمت اصلاح امور اجتماعی باشد، خوراکی برای رسانه‌های غربی و جریان‌های ضد ایرانی فراهم می‌کند.

از منظر برخی از فیلم‌سازان که خود را فیلمساز مستقل می‌نامند، پرداختن به مشکلات واقعی جامعه مانند فقر، فساد، خشونت خانگی و... نه تنها سیاه‌نمایی نیست، بلکه نوعی تعهد اجتماعی و هنری است کارگردانانی چون جعفر پناهی و محمد رسول‌اف همواره خود را در این راستا تفسیر کرده‌اند.

هرچند مشکلاتی که چنین فیلمسازانی تلاش دارند آن را واقعیت جامعه نشان دهند و با ساخت آثار سینمایی، تصویری از این مشکلات را به اصطلاح به گوش جهانیان برسانند این سوال را در ذهن هر فردی می اندازند که در کدام گوشه این دنیا فقر، فساد و خشونت خانگی و... وجود ندارد؟ و اینکه حل چنین مسائلی از عهده چه کشوری ساخته است؟ آیا سایر کشورها نیز برای شرکت در جشنواره های بین المللی از مشکلات کشور خودشان آثار سینمایی تولید می کنند و آن را در معرض تماشای سایر هنرمندان جهان قرار می دهند؟ آیا هیچ زیبایی و پیشرفتی برای به تصویر کشیدن در مدیوم سینما در کشورمان وجود ندارد که این فیلمسازان خود را مواجه با چنین سوژه های قرار می دهند؟ اگر هم واقعا دغدغه به تصویر کشیدن مشکلات اجتماعی را جهت حل آنها دارند چرا صرفا برای جشنواره های خارجی باید چنین آثاری تولید شود؟ مگر تاکنون عناد و دشمنی غرب در تحریم ملت ایران به خصوص در حوزه دارو به این افراد ثابت نشده است که حالا بخواهند چه گلی بر سر کشورمان بزنند؟

عمده جشنواره های بین المللی مانند اسکار، ونیز، برلین و به خصوص جشنواره فیلم کن همواره علاقه‌مند به فیلم‌هایی بوده‌اند که نگاهی انتقادی به مسائل اجتماعی و سیاسی داشته باشند و داوران این جشنواره غالباً آثاری که به شرایط زندگی مردم در کشورهایی با فضای بسته سیاسی یا بحران‌های اجتماعی می‌پردازند، بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرند. نمونه‌هایی چون «سه رخ» و «طلای ناب» از جعفر پناهی، یا «شیطان وجود ندارد» از محمد رسول‌اف که در کن یا دیگر جشنواره‌ها موفق به دریافت جایزه شدند، از مصادیق این علاقه جشنواره‌ها به آثار به اصطلاح اعتراضی هستند.

باید پذیرفت که جشنواره‌های هنری در خلأ سیاسی عمل نمی‌کنند. انتخاب یک فیلم، دادن جایزه و برجسته‌سازی آن، در بسیاری از مواقع حاوی پیام‌هایی فراتر از ارزش صرفاً هنری است و در چنین شرایطی، تفکیک هنر از سیاست امکان پذیر نیست.

یکی از انتقاداتی که نسبت به جشنواره‌های غربی مطرح است این است که جشنواره‌هایی مانند کن یا برلین، نسبت به مشکلات مشابه در کشورهای خود حساسیت کمتری دارند و بیشتر تمرکز خود را بر نقد وضعیت جوامع غیرغربی می‌گذارند. به‌عبارت دیگر، فیلم‌هایی که درباره فقر در فرانسه، تبعیض در آمریکا یا خشونت پلیس در انگلیس ساخته می‌شوند، کمتر به بخش‌های رقابتی راه می‌یابند، در حالی‌که آثار مشابه درباره خاورمیانه یا آسیا، بیشتر دیده و تقدیر می‌شوند.

سینمای غرب سال‌هاست که نسبت به موضوعاتی که در بالا ذکر شده حساسیت نشان می‌دهد و به دنبال کشف سوژه‌هایی در کشورهای دیگر از جمله ایران است که این دغدغه‌ها را تأیید یا تقویت کند. در این میان، فیلم‌سازانی که می‌توانند تصویری بحرانی از کشور خود ارائه دهند، بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرند. در نتیجه، این رویکرد باعث شده برخی هنرمندان ایرانی برای جلب توجه و گرفتن جایزه، دست به انتخاب‌هایی بزنند.

در بسیاری فیلم‌ها و آثار هنری که از ایران به جشنواره‌های خارجی راه می‌یابند، تصویری از جامعه به نمایش گذاشته می‌شود که گویی ایران سراسر بحران، فقر، ظلم، فساد و سرکوب است؛ بی‌آن‌که به تلاش‌ها، پیشرفت‌ها یا وجوه مثبت فرهنگی و انسانی اشاره شود.

حضور در جشنواره‌ها و گرفتن جوایز خارجی به یک نوع پرستیژ تبدیل شده است. اما زمانی که تنها راه این افتخار، عبور از مسیر سیاه‌نمایی باشد، دیگر نمی‌توان آن را دستاورد فرهنگی دانست. این مسیر اگرچه در کوتاه‌مدت باعث شهرت فردی می‌شود، در بلندمدت به چهره فرهنگی کشور آسیب می‌زند.

از سوی دیگر، این رویه نادرست باعث شده رقابت ناسالمی در میان برخی هنرمندان شکل بگیرد؛ گویی هر کس بتواند تصویر سیاه‌تری از ایران ارائه دهد، شانس بیشتری برای دیده‌شدن و موفقیت دارد.

در سیاهنمایی اثر جدید پناهی که دومین نخل طلای ایران را نصیب خود کرد همین بس که افرادی مانند نرگس محمدی، حامد اسماعیلیون، ربع پهلوی و نازنین بنیادی که دشمنی آنان به نظام جمهوری اسلامی ایران بارها ثابت شده و همیشه در مجامع بین المللی و به هر بهانه ای تلاش کردند تا تحریم های همه جانبه علیه کشورمان را بیشتر کنند به جعفر پناهی برای کسب این جایزه تبریک گفتند.

نخستین گام در اصلاح این روند، بازتعریف معنای موفقیت هنری است. جامعه فرهنگی کشور باید میان شهرت خارجی و ارزش واقعی اثر هنری تفاوت قائل شود. همچنین رسانه‌ها و نهادهای فرهنگی باید هنرمندانی را که به‌درستی و صداقت جامعه خود را بازنمایی می‌کنند، حمایت کنند.

از طرف دیگر، جشنواره‌های داخلی نیز باید در انتخاب و معرفی آثار، دقت بیشتری به‌خرج دهند. حمایت از فیلم‌هایی که تصویری واقعی و متعادل از ایران نشان می‌دهند، می‌تواند موازنه‌ای در برابر گرایش سیاه‌نمایانه ایجاد کند.

انتهای پیام/

کد خبر: 1268812

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =