سگ‌دو زدن میان فرهنگ، قانون و عاطفه

حسام رضایی*

شهری که قرار است برای آدم‌ها ساخته شده باشد، گاهی آن‌قدر از مسیرش دور می‌شود که انگار انسان در آن غریبه است. این روزها در پیاده‌روها، پارک‌ها، بوستان‌ها و حتی خیابان‌های اصلی شهر حضور سگ‌ها دیگر به یک منظره‌ی عادی بدل شده. نه فقط یک سگ آرام بلکه گاه چند سگ نژاد سنگین بی‌قلاده یا با رفتارهای عصبی درست وسط جمعیت. مردم عبور می‌کنند مادرها دست بچه‌شان را محکم‌تر می‌گیرند سالمندان به دیوار پناه می‌برند و بعضی‌ها مسیرشان را عوض می‌کنند. در دل این شهر جایی که باید ایمنی و آرامش موج بزند، اضطراب و نگرانی جای آن را گرفته.

بعضی‌ها می‌گویند سگ، همدم است، برخی دیگر از حقوق حیوانات حرف می‌زنند. اما هیچ‌کدام نمی‌گویند که در دل این هم‌نشینی مدرن، آیا جایی هم برای حقوق دیگر شهروندان باقی مانده؟ یا آن‌ها که دل‌شان نمی‌خواهد در هر پیاده‌روی ساده، با سگ‌هایی روبه‌رو شوند که نمی‌دانند رفتار بعدی‌شان چیست، باید سکوت کنند تا مبادا به مدرن‌نبودن متهم شوند؟

این فقط بحث سلیقه یا سبک زندگی نیست؛ بحث ایمنی، سلامت، بهداشت و حقوق متقابل در یک جامعه‌ی شهری‌ست. وقتی در برخی مناطق جنوبی تهران و شهرهای دیگر تصمیم به ممنوعیت سگ‌گردانی در معابر عمومی گرفته شده، صدایی از سوی بخشی از جامعه بلند می‌شود که شاید فراموش کرده‌اند پیاده‌رو برای همه است، نه فقط برای صاحبان حیوانات خانگی.

داستان سگ‌گردانی فقط یک سبک زندگی یا علاقه به حیوانات نیست. یک سوی این ماجرا، محبت و هم‌نشینی‌ست و سوی دیگرش بیماری‌های مشترک میان انسان و حیوان. آمارها و گزارش‌های پزشکی نشان می‌دهد که نگهداری غیربهداشتی از سگ‌ها می‌تواند زمینه‌ساز بیماری‌هایی چون هاری، کیست هیداتید، تب مالت، یا عفونت‌های انگلی شود. به‌ویژه وقتی کنترل پزشکی، واکسیناسیون منظم یا مراقبت‌های بهداشتی به‌درستی انجام نشود.

در سال‌های اخیر، افزایش موارد ابتلا به این بیماری‌ها در برخی مناطق شهری، زنگ خطری بود که بارها از سوی پزشکان و دامپزشکان به صدا درآمد، اما گوش شنوایی نبود. بسیاری از صاحبان حیوانات خانگی، با تصور اینکه سگ‌شان تمیز، خانگی و بی‌خطر است، بدون اطلاع از بیماری‌های نهفته، او را به بوستان عمومی یا فضای بازی کودکان می‌برند؛ غافل از آنکه این حیوان ممکن است حامل باکتری، ویروس یا انگلی باشد که تا مدت‌ها در خاک باقی می‌ماند.

بدتر آنجاست که برخی افراد حتی هنگام بیماری یا مرگ حیوان، او را در حاشیه شهر یا در فضاهای عمومی رها می‌کنند. اتفاقی که در برخی مناطق جنوبی تهران بارها ثبت شده و هنوز قانونی روشن برای مدیریت آن وجود ندارد.

آیا این‌ها فقط یک مشت استثناء است؟ یا نشانه‌هایی واقعی از بی‌قانونی و رهاشدگی یک پدیده‌ی رو به گسترش؟ در پارت بعدی، نگاهی می‌کنیم به ریشه‌های فرهنگی این گرایش به نگهداری سگ و دلایل جامعه‌شناختی پشت ماجرا.

در کوچه‌ها و خیابان‌ها که راه می‌روی، به‌سختی می‌توان باور کرد این همان شهری‌ست که روزگاری صدای خنده بچه‌ها از هر کوچه‌ای بلند بود. امروز اما در بسیاری از خانواده‌ها، جای کودک را سگ گرفته؛ با لباس‌های رنگارنگ، غذای مخصوص، تولدهای مجلل و صفحه‌های اینستاگرامی که دنبال‌کننده‌هایش از انسان‌ها بیشتر است.

روان‌شناسان می‌گویند این پدیده صرفاً یک علاقه ساده نیست، بلکه گاه نشانه‌ای از گسست عاطفی، تنهایی و حتی بحران‌های هویتی در نسل امروز است. برخی از خانواده‌ها که از ازدواج، فرزندآوری یا مسئولیت‌های اجتماعی فاصله گرفته‌اند، نگهداری از حیوانات را به‌عنوان جایگزین انتخاب کرده‌اند؛ پدیده‌ای که در نگاه اول شاید بی‌ضرر باشد، اما در عمق خود، یک زنگ خطر اجتماعی است.

تقلید از سبک زندگی غربی هم بی‌تأثیر نبوده. شبکه‌های اجتماعی، سلبریتی‌ها و برندهای خارجی سال‌هاست تصویری پرزرق‌وبرق از زندگی لاکچری با حیوانات خانگی را ترویج کرده‌اند؛ تصویری که به‌تدریج هویت فرهنگی و دینی جامعه ما را دستخوش تغییر کرده است.

آیا نگهداری از سگ در خانه‌های ۷۰ متری آپارتمانی، بدون فضای باز، بدون آموزش لازم، بدون مسئولیت‌پذیری، واقعاً نوعی دلسوزی است یا نشانه‌ای از یک سردرگمی عاطفی؟ در پارت بعدی به بُعد دینی و فقهی این ماجرا می‌پردازیم؛ جایی که اسلام، برای همزیستی با سگ مرز گذاشته، نه نفی مطلق کرده و نه بی‌قید پذیرفته.

اسلام، همان‌طور که با دقت به خوردن و خوابیدن و خرید کردن انسان‌ها پرداخته، از حیوانات هم غافل نمانده. درباره سگ، نه‌تنها نفی کامل نکرده، بلکه برای نگهبانی، شکار، و گله‌داری جایگاه ویژه‌ای قائل شده. اما این به معنای آزاد بودن نگهداری سگ در هر شکل و شرایطی نیست. در فقه اسلامی نجاست سگ مسأله‌ای واضح است؛ و تأکید بر رعایت طهارت، مخصوصاً در محیط‌های عمومی و خانه‌هایی که نماز در آن خوانده می‌شود، بارها تکرار شده.

اینجاست که بحث سگ‌گردانی در فضای عمومی، تضاد آشکاری با باورهای دینی بسیاری از مردم پیدا می‌کند. وقتی در پیاده‌رو، کودکی از ترس پارس سگ به گریه می‌افتد، یا سالمندی که وضو دارد، از مسیرش منحرف می‌شود تا از نزدیکی سگ نگذرد، باید پذیرفت که حضور بی‌قاعده این حیوان در معابر عمومی، مصداق تضییع حق دیگران است؛ نه صرفاً حق نگهداری یک حیوان خانگی.

اینجا نه بحث کشتار است، نه نفرت از حیوان؛ بلکه خواسته‌ای است برای حفظ حرمت فضاهای عمومی، باورهای دینی و سبک زندگی اکثریتی که هنوز به حیا و طهارت، نه به‌عنوان نماد، که به‌عنوان نیاز اجتماعی نگاه می‌کنند. چرا ما باید در جامعه‌ای که برای پوشش انسان‌ها هم قاعده دارد، نسبت به حضور حیوانات بی‌قاعده عمل کنیم؟

درست است که سگ، دوست وفاداری‌ست؛ اما هیچ وفاداری نمی‌تواند جای عقل و احتیاط را بگیرد. یکی از دلایل مهمی که در جهان، نگهداری از سگ قوانین سخت‌گیرانه‌ای دارد، همین ماجرای بیماری‌های مشترک بین انسان و سگ است. این موضوع نه ترس‌افکنی‌ست، نه اغراق. یک واقعیت پزشکی‌ست که پشتوانه‌اش، پژوهش‌های رسمی و هشدارهای سازمان جهانی بهداشت است.

هاری، کیست هیداتید، قارچ‌های پوستی، بیماری‌های انگلی و ویروسی، تنها بخشی از بیماری‌هایی هستند که در اثر تماس با سگ می‌توانند به انسان منتقل شوند؛ مخصوصاً وقتی کنترل بهداشتی بر سگ‌ها جدی گرفته نمی‌شود. بدتر آنکه، سگ‌هایی که در خانه نگهداری می‌شوند، مدام در تماس با وسایل شخصی، مبل، فرش، حتی ظروف غذا هستند. این تماس بی‌پروا، می‌تواند بدون کوچک‌ترین نشانه‌ای، فرد را مبتلا کند.

حالا تصور کنید همین سگ، در معابر عمومی، پارک، یا حتی داخل آسانسورهای آپارتمانی تردد داشته باشد؛ چه کسی تضمین می‌دهد فرزند خردسال شما در تماس با او، بیمار نشود؟ یا سالمندی که سیستم ایمنی ضعیفی دارد، درگیر عفونتی غیرقابل‌درمان نشود؟ آیا می‌شود به اسم حق حیوان‌دوستی بهداشت عمومی را قربانی کرد؟

ماجرا وقتی نگران‌کننده‌تر می‌شود که بدانیم بسیاری از صاحبان سگ‌ها هیچ آگاهی‌ای از واکسن کنترل انگلی و بهداشت دام ندارند. سگ صرفاً مد شده؛ یک نشانه‌ی لاکچری بودن. به‌جای مسئولیت، صرفاً نمایش.

در بعضی از خیابان‌های شهر حالا دیگر صحنه عجیبی نیست؛ مرد یا زنی که قلاده سگش را گرفته، با او حرف می‌زند، برایش لباس دوخته، غذای مخصوص خریده و حتی تولد گرفته. کافی‌ست پای درد دلش بنشینی تا جمله معروفش را بشنوی: سگم بچه‌مه.

اما این بچه از کجا آمده؟ چرا در جامعه‌ای که تا همین چند دهه پیش، داشتن فرزند یک ارزش خانوادگی و اجتماعی بود، حالا سگ جای آن را گرفته؟ دلیلش پیچیده نیست؛ محصول یک جامعه در حال پوست‌اندازی است. جامعه‌ای که در آن، فشار اقتصادی، روابط فرسوده، بحران هویت، نبود امنیت روانی و فرسایش روابط خانوادگی، کاری کرده که آدم‌ها دیگر به فرزندآوری فکر نکنند؛ اما هنوز هم دنبال چیزی برای پر کردن جای خالی عاطفه‌اند.

سگ، ساده‌ترین پاسخ است. نه حرف می‌زند، نه اعتراض می‌کند، نه هزینه تربیتش مثل بچه‌ها بالاست. اما در عوض، بی‌قید و شرط دوستت دارد. با یک نوازش، دنبالت می‌دود، و مهم‌تر از همه، از تو توقعی ندارد. پس عجیب نیست که برخی از مردم، در تنهایی‌های سنگین شهری، به سگ‌ها پناه آورده‌اند.

اما این انتخاب، شخصی نیست. تا وقتی سگ در خانه باشد، مسأله‌ای خصوصی‌ست. اما وقتی پا به پیاده‌رو و پارک می‌گذارد، پای دیگران هم وسط است. چرا که سلیقه شخصی نباید به دغدغه عمومی تبدیل شود. کسی که فرزندی ندارد، حق ندارد با حیوان خانگی‌اش، فضای عمومی را از کودک و خانواده خالی کند.

درست است که بعضی‌ها می‌خواهند سگ‌گردانی را عادی جلوه دهند، اما واقعیت این است که قانون و عرف هنوز با این جریان کنار نیامده‌اند. طبق قانون ایران، سگ‌گردانی در معابر عمومی، نه‌تنها منع قانونی دارد، بلکه مصداق بارز نقض حقوق عمومی تلقی می‌شود؛ یعنی رفتاری که آرامش و امنیت شهروندان دیگر را به‌خطر می‌اندازد.

از طرفی، عرف جامعه ایران هم به‌وضوح مخالف این رفتار است. مگر چند درصد از مردم موافق حضور سگ در پارک‌های عمومی هستند؟ چقدر خانواده می‌توانند فرزندانشان را با خیال راحت در کنار سگی رها کنند که معلوم نیست واکسن زده یا نه؟ چند سالمند با خاطره وحشت از سگ‌ها در خیابان راه می‌روند و چند زن باردار با ترس، پیاده‌روی را به دلیل حضور سگ‌ها کنار می‌گذارند؟

حتی در کشورهای غربی که نگهداری سگ رایج‌تر است قوانینی سخت‌گیرانه برای سگ‌گردانی وجود دارد: قلاده اجباری سطل مخصوص دفع فضولات، ممنوعیت ورود به برخی اماکن عمومی، پلاک مشخص، شناسنامه بهداشتی و … اما ما در تهران و دیگر شهرهای ایران، نه فقط چنین زیرساخت‌هایی نداریم، بلکه قانون هم اغلب از اجرا بازمی‌ماند و سگ‌گردانی به‌جای آنکه کنترل شود، آزادانه در سایه فقدان نظارت گسترش پیدا کرده.

و اینجاست که باید پرسید: آیا همه چیز را باید تا مرز بحران پیش ببریم تا بفهمیم قانون‌گذاری بدون اجرا، فقط جوهری روی کاغذ است؟

بیایید کمی از مرزها بیرون برویم. سراغ کشورهایی برویم که هم مسلمان‌اند، هم سنت‌گرا، و هم درگیر پدیده سگ‌گردانی بوده‌اند. عربستان سعودی، امارات، کویت، مالزی و حتی ترکیه.

در عربستان سعودی، سال‌هاست که ورود حیوانات خانگی به اماکن عمومی محدود شده. در سال ۲۰۲۰ پلیس دینی عربستان صراحتاً اعلام کرد که آوردن سگ به اماکن عمومی نه‌تنها مصداق تظاهر به تجدد است بلکه خلاف عرف دینی و اجتماعی تلقی می‌شود. در امارات هر سگ خانگی باید شناسنامه، واکسن، شماره‌ثبت و مجوز ورود به اماکن خاص داشته باشد و هرگونه سهل‌انگاری در نگهداری آن‌ها جریمه‌های سنگین در پی دارد.

مالزی هم با اینکه کشوری چندفرهنگی است، اما در مناطق مسلمان‌نشین آن داشتن سگ تنها در شرایط خاص پزشکی یا امنیتی مجاز است و در فضاهای عمومی با محدودیت‌های جدی مواجه است.

و ترکیه؟ با وجود ظاهر نسبتاً غرب‌گرایش قانونی دارد که در پارک‌ها و اماکن عمومی حضور حیوانات خانگی تنها با رعایت پروتکل‌های مشخص ممکن است. حتی در استانبول پارک‌های مشخصی برای سگ‌ها ساخته‌اند تا مزاحمتی برای سایر شهروندان نداشته باشند.

در همه این کشورها، وجه مشترک، یک چیز است: حفظ حریم عمومی و آرامش اجتماعی، اولویت دارد بر میل شخصی به داشتن همدم خانگی.

اما ما در ایران، هنوز در مرحله‌ای هستیم که نه قانونی داریم که اجرا شود، نه فرهنگی که مدیریت شود و نه ابزارهایی برای کنترل این رفتارهای مدرن اما بی‌قاعده. گاهی باید از همسایه‌ها درس گرفت، به‌جای آنکه چشم بر واقعیت‌ها بست.

خیابان قرار نیست محلی برای نمایش حیوانات خانگی باشد. قرار نیست کودکی که از مدرسه برمی‌گردد با ترس از کنار سگی غول‌پیکر عبور کند. قرار نیست مادری که بچه در آغوش دارد، برای قدم‌زدن در پیاده‌روها نگران حمله‌ی ناگهانی باشد. خیابان مکان عمومی است. یعنی برای همه. یعنی قرار نیست سلایق فردی، سبک زندگی شخصی و علاقه‌های خاص، به اجبار، در چشم و مسیر بقیه قرار بگیرد.

همه‌ی ما می‌دانیم که نگهداری حیوان، مخصوصاً سگ در خیلی از کشورهای غربی بخشی از سبک زندگی است. اما آنجا قانون دارد، چارچوب دارد، فرهنگ‌سازی دارد. نه اینکه هرکس دلش خواست سگ بدون قلاده‌اش را بیاورد خیابان، بدون مسئولیت، بدون آگاهی، بدون رعایت حقوق دیگران. نه آنجا محل جنگ قانون و احساس نیست. آنجا می‌دانند عشق به حیوان، باید با عقل و قانون توأم باشد. ما اما، به بهانه‌ی عشق، گاهی عقل را می‌فرستیم مرخصی!

حالا این وسط چطور توقع داریم وقتی مردم از کنار خیابان رد می‌شوند احساس امنیت کنند؟ وقتی توی تاکسی توی فروشگاه حتی توی آسانسور مجتمع مسکونی با سگ‌هایی روبه‌رو می‌شوند که هیچ تضمینی برای واکنششان نیست؟ اسم این زندگی شهری‌ست یا زیست مشترک پر استرس؟

در جامعه‌ای که به شکل عمده مسلمان است و فرهنگ عمومی‌اش با نگهداری آزادانه سگ در تضاد است. نمی‌شود چشم را بست و گفت: بگذارید هرکس هر کاری خواست بکند. جامعه قانون می‌خواهد. مرز می‌خواهد و مهم‌تر از همه: احترام متقابل.

اینکه امروز بعضی شهرها تصمیم گرفته‌اند که حضور سگ در معابر عمومی را ممنوع کنند شاید گام اول باشد. گامی که دیر برداشته شد اما لازم است. اما باید ادامه داشته باشد. آموزش باید کنارش باشد. مقررات باید جدی باشد و مسئولیت‌پذیری، نه فقط برای صاحبان سگ، که برای نهادهایی که متولی شهر و امنیت اجتماعی‌اند.

اگر نگهداری از سگ مثل فرزند شده، خب مثل فرزند هم با او رفتار کنید؛ محدودش کنید به محیط امن آموزش ببینید برای مراقبت بهتر و بگذارید جامعه هم نفسی بکشد، خیابانی برای آرام قدم‌زدن داشته باشد، بدون زوزه و ترس و تهاجم.

ما در این شهر کنار هم زندگی می‌کنیم نه مقابل هم. پس بهتر است همه‌ی ما یاد بگیریم آزادی من تا جایی‌ست که امنیت و آسایش دیگری را خدشه‌دار نکند.

حسام رضایی کارشناس‌ارشد مدیریت بازاریابی و فعال رسانه‌ای*

انتهای یادداشت/

کد خبر: 1270083

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =