سنگ تمام مردم قزوین در پاسیاد فرزندشان

در مراسم رونمایی از تقریط مقام معظم رهبری بر کتاب «پاسیاد پسر خاک» داخل حیاط مسجد جامع عقیق را سراسر صندلی چیده بودند و جالب اینکه همه صندلی ها در حیاط به آن بزرگی تقریبا پر بود که همین موضوع نشان از محبوبیت شهید ابوترابی فرد در بین مردم قزوین دارد. مردم قزوین برای فرزندشان سنگ تمام گذاشته بودند.

به گزارش گروه فرهنگ و هنر ایسکانیوز، حدود ۲ساعت تا قزوین فاصله داشتیم و با اینکه ساعت ۱۵ از تهران حرکت کرده بودیم من ناهار نخورده بودم. خداراشکر تدارک پذیرایی دیده بودند و به محض سوار شدن، ساندویچ‌های کلاب بسته بندی را توزیع کردند. هرچند برای چون منی که باید هر وعده را مفصل بخورم حکم یک شوخی را داشت اما به هرحال بهتر از هیچی بود.

چون خیال میکردم همانند سفرهای قبلی که برای رونمایی از تقریظ مقام معظم رهبری داخل اتوبوس کتاب مورد نظر را بهمان خواهند داد خودم اقدام به خرید کتاب نکردم. تصمیم داشتم در فاصله زمانی رسیدن به قزوین کتاب را بخوانم که تیرم به سنگ خورد اما خداراشکر کتاب دیگری با خودم همراه داشتم. بعد از کمی صحبت با همسفران مشغول مطالعه کتاب «دو دستی» سفرنامه ژاپن منصور ضابطیان شدم که انصافا کتاب خوش خوانی است و خیلی به درد کسانی که قصد سفر به ژاپن را دارند میخورد. البته قبل از این هم «کاهن معبد جینجا» نوشته وحید یامین پور را خوانده بودم و خب طبیعتا سفر یک ماهه ضابطیان نسبت به سفر یک هفته‌ای یامین پور اطلاعات وسیع تری برای ارائه به مخاطب دارد.

گرم مطالعه کتاب بودم که متوجه شدم رسیدیم به قزوین. همسفرها یکی یکی از خواب دو ساعته خودشان بیدار میشدند. برعکس سفرهای قبلی تعداد افراد آشنا در این سفر خیلی کم بود و خوب شد حداقل سامان آمده بود تا تنها نباشم.

از جزئیات برنامه هیچ اطلاعات دقیقی نداشتیم و فقط میدانستیم برنامه از نماز مغرب و عشا آغاز می شود و بعد از برنامه هم قرار است بلافاصله به تهران برگردیم. حوالی ساعت ۵ونیم بود که به قزوین رسیدیم و تا اذان مغرب بیشتر از یکساعت مانده بود. در این فاصله به هتل لاله رفتیم تا استراحتکی بکنیم البته نه استراحت در اتاق‌ها بلکه در حد اینکه در رستوران هتل یک میوه و چایی بر بدن بزنیم و با ون‌هایی که تدارک دیده شده بود به محل اجرای مراسم برویم.

البته در یکی از سالن های رستوران هم مراسم عقدی برپا بود. یک طرف تابلو زده بود به سمت مراسم آقای فلانی و یک طرف تابلو زده بود به سمت بیستمین پاسداشت ادبیات مقاومت. به جز ۴تا از میزهای سالن بقیه میزها خالی بود. یکی از میزها در تصرف علی اکبر شیروانی رئیس انتشارات سوره مهر، محمدمهدی شیخ صراف مدیر روابط عمومی سوره مهر و حسام آبنوس مدیر فرهنگی خبرگزاری مهر و یکی دو نفر دیگر غریبه که نمیشناختم بود. بعد از سلام علیک و چاق سلامتی ما چند نفر هم یک میز را تصرف کردیم.

در حیاط هتل منتظر بودیم تا ون های ما مشخص شود. سامان میگفت گلزار شهدای قزوین یک شهید دارد که روی سنگ قبرش هیچ اسم و نشانی نوشته نشده و فقط «مشتی خاک به پیشگاه خداوند متعال» درج شده و میگفت برویم سری به مزار این شهید بزنیم. البته هرچه در ذهنم دودوتا چهارتا میکردم فرصتی برای رفتن به گلزار شهدا پیدا نمیکردم. صالح هم میگفت قزوین یک پیتزافروشی معروف دارد که حتی از تهران برای خوردن پیتزاهای آن به قزوین می آیند. در توییتر اسمش را سرچ زدیم. راست میگفت. حتی شکل پیتزاها با پیتزهایی که دیدیم و خوردیم کمی متفاوت بود. علی ایحال نه گلزار شهدا رفتیم و نه پیتزافروشی و ماشین مارا مستقیم به محل برگزاری مراسم برد.

خیابان های منتهی به مسجد جامع عقیق قزوین که برگزاری مراسم رونمایی از تقریظ رهبری از کتاب «پاسیاد پسر خاک» در آن برگزار میشد پر از مامور بود. در خیابان ها هم بنرهای اطلاع رسانی زیادی خودنمایی میکرد که البته با بنرهای تبریک روز قزوین ترکیب شده بود. از شیشه ماشین مسجد را میدیدم اما ماشین همچنان خیابان های اطراف مسجد را میچرخید تا بالاخره از یکی دوتا کوچه پس کوچه وارد حیاط مسجد شد. میشد حدس زد درب پشتی مسجد است و از این درب فقط مسئولین و بچه ها بالا وارد می شوند ماهم که خب جزو اصحاب رسانه و بچه های بالا حساب می شویم. البته مشخص بود این حیاط در طول سال هیچ رفت و آمدی ندارد و جنبه استفاده به عنوان انباری را دارد.

زمان زیادی تا اذان نمانده بود و از یک مسیر حدودا ۱۰۰ متری رفتیم تا داخل شویم. سرراه هم به لطف وجود سرویس های بهداشتی وضو گرفتیم و از دربی وارد شدیم که مشخص بود یکی از شبستان های مسجد است. در و دیوارهای آجری بازسازی شده بود اما حس قدیمی بودن مسجد را به خوبی منتقل میکرد. در همین شبستان نه چندان بزرگ تعدادی از افرادی روی زمین نشسته بودند که شناختی از آنان نداشتم فقط از میان آنان گلعلی بابایی نویسنده پیشکسوت دفاع مقدس و یاسر احمدوند معاون فرهنگی وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت شهید رئیسی را شناختم و البته علیرضا مختارپور رئیس سابق سازمان اسناد و کتابخانه ملی هم در بین این افراد بود.

سجاده‌ای روی زمین پهن بود که نشان میداد باید اینجا منتظر باشیم تا نماز جماعتمان را بخوانیم و راهی سالن اصلی برگزاری مراسم شویم. نشسته بودیم که سید محمدحسن ابوترابی‌فرد برادر شهید سید علی‌اکبر ابوترابی و امام جمعه قزوین وارد شد و با کمی فاصله هم استاندار قزوین آمد. نماز با امامت ابوترابی فرد انجام شد. عجب نماز جماعتی. برای هر ذکر نماز من میتوانستم ۵بار ذکر را از اول شروع کنم انقدر که طولانی بود. هنوز نتوانستم بفهمم نماز طولانی خوب است یا نه؟ هرچند برای مایی که اگر در هنگام نماز تیر از پایمان بیرون بکشند متوجه نمی‌شویم، کوتاه و طولانی‌اش فرقی ندارد.

از راهرویی عبور کردیم تا به شبستان اصلی برگزاری مراسم برویم. شبستان نبود و حیاط بود. حیاط اصلی مسجد. داخل حیاط را سراسر صندلی چیده بودند و جالب اینکه همه صندلی ها در حیاط به آن بزرگی تقریبا پر بود که همین موضوع نشان از محبوبیت شهید ابوترابی فرد در بین مردم قزوین دارد. مردم قزوین برای فرزندشان سنگ تمام گذاشته بودند. صندلی‌های ردیف جلو که طبیعتا برای مسئولین خالی نگه داشته شده بود و ما اصحاب رسانه هم به عنوان رکن چهارم دموکراسی در یکی دو ردیف عقب‌تر جا داشتیم.

سلیقه برگزار کنندگان در انتخاب حیاط مسجد ستودنی بود. بافت تاریخی مسجد با نورپردازی های سبز و قرمز و شبی که هوای خنکی داشت برای یک پوشش خبری با محوریت مقام معظم رهبری خیلی دل انگیز بود. بعد از تلاوت قرآن توسط قاری کیفم را جای خودم روی صندلی گذاشتم و به سمت عقب مراسم رفتم تا از زاویه های مختلفی عکس بگیرم. مجری همچنان مشغول صحبت بود و من مشغول عکاسی.

از چند زاویه خوب که بتواند میزان حضور مردم را نشان دهد عکس گرفتم البته در عکاسی موبایلی و نبود نور مناسبت نباید توقع عکس خیلی شاخی از من داشته باشید. اما به هرحال کاچی به از هیچی.

سنگ تمام مردم قزوین در پاسیاد فرزندشان

بعد از صحبت‌های مجری یک تئاتر تک نفره اجرا شد. هنرمندی که تئاتر را اجرا میکرد در نقش تسبیح شهید ابوترابی سناریو را پیش برد که به نوبه خود جالب بود. لباسی که به تن کرده بود که تا وقتی خودش نمیگفت که تسبیح است بعید بود مخاطب به خودی خود متوجه شود.

ابراهیم زاده رئیس حوزه ریاست دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب اولین سخرانی بود که بعد از اجرای تئاتر به ایراد سخن پرداخت. «کتاب‌هایی مانند «پاسیاد پسر خاک» تنها یک پژوهش صرف یا تفننی ادبی و تاریخی نیست؛ ادبیات جهاد و مقاومت، زبان گویای ایستادگی ملت ایران و تجلی ریشه‌های عمیق استقلال ملی و تسلیم‌ناپذیری ایران پس از انقلاب اسلامی در برابر زورگویی ابرقدرت‌هاست. اگر کسی این تاریخ را بخواند خواهد فهمید ایرانی‌ها تسلیم نمی‌شوند و با صبر و حوصله، وحدت و ایمان به خداوند و فارغ از مکر و هیاهوی دشمنان، آینده‌ی خود را خواهند ساخت.» اینها بخشی از سخنان ابراهیم زاده بود که با تشکر از مردم شهر قزوین، خانواده‌های شهدا و آزادگان، مسئولان استان به‌ویژه امام‌جمعه‌ی و استاندار و فرماندهان نظامی و نویسنده و ناشر کتاب به سخنان خود پایان داد.

علیرضا مختارپور نفر بعدی بود که سخنرانی کرد و در بخشی از سخنان خود گفت: توجه رهبر انقلاب اسلامی دربارۀ آزادگان نشان می‌دهد که از نظر ایشان آنچه دربارۀ این شیرمردان و آزادمردان مطرح است صرفاً در تقدیر و تجلیل و بزرگداشت نمی‌گنجد بلکه ایشان وظیفه و نقش و مأموریت خطیری برای آزادگان در حرکت رو به تعالی و تکامل انقلاب اسلامی قائلند.

پس از سخنرانی مختارپور رونمایی از تقریظ مقام معظم رهبری با حضور کلیه مسئولین بر روی جایگاه انجام شد که متن تقریظ به شرح ذیل است:

«بسم الله الرّحمن الرّحیم
زندگی این مجاهد فی سبیل الله در شمار پرحادثه‌ترین و درس‌آموزترین زندگیها و حقّا کم نظیر است.

اوّل بار او را در سالهای اوّل دهه‌ی پنجاه در منزل خودمان در مشهد زیارت کردم. شهید اندرزگو او را آورده بود و به او ابراز اعتماد کرد. پرسیدم شما با آقای آقاسیدعباس قزوینی که از آشنایان ما در قم بود نسبتی دارید؟ گفت پسر اویم. پس از آن یکبار در همان سالها او را در جلو زندان اوین دیدم و یکبار در جمع نیروهای اعزامی قزوین در ستاد جنگهای نامنظم. و پس از بازگشت از اسارت چند سال با ایشان همکاری نزدیک داشتیم. ولی این حجم و کیفیت مجاهدت عالی را هیچکس نمیتوانست از ظاهر فروتن و کتومِ او حدس بزند.

رحمت و رضوان الهی بر او. نمیتوانم تردید کنم در اینکه او در شمار شهیدان عالی مقام است. این کتاب بسیار خوب و هنرمندانه تنظیم شده است. دست نویسنده درد نکند.
بهمن ۸۸»

پس از رونمایی از متن تقریظ فرزند شهید ابوترابی برای دقایق کوتاهی صحبت کرد و پس از آن برای دقایق بلندی سعید اوحدی رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران و برای دقایق خیلی خیلی بلندی علیرضا پناهیان سخنرانی کرد و مداحی احمد واعظی حسن ختام این برنامه بود.

به محل استقرار ون هایمان مراجعه کردیم و به همان هتل لاله رفتیم تا خدایی نکرده شام نخورده قزوین را ترک نکنیم. هرچند که تا این لحظه موفق به مطالعه کتاب نشدم اما قول می دهم به زودی آن را خوانده و کاغذ را چند خطی برایش سیاه کنم.

انتهای پیام/

کد خبر: 1278660

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =