استان یزد، نگین کویر ایران، همواره در حافظه تاریخی این سرزمین، تصویری از قناعت، سختکوشی، هوشمندی در مدیریت منابع و همزیستی مسالمتآمیز با طبیعتی خشن را تداعی کرده است. بافت تاریخی منحصربهفرد شهرهایش، بادگیرهای سر به فلک کشیده و قناتهای حیاتبخش، روایتی زنده از یک تمدن پایدار و درونزا را حکایت میکنند. اما در چند دهه اخیر، این سیمای آرام و متین، دستخوش تحولی شگرف، شتابان و پرهیاهو شده است.
استقرار صنایع سنگین و مادر مانند فولاد، کاشی و سرامیک و بهرهبرداری گسترده از معادن غنی، یزد را به یکی از قطبهای اصلی صنعتی و معدنی کشور بدل کرده است؛ جهشی اقتصادی که اگرچه شاخصهای کلان توسعه را بهبود بخشیده، اما در لایههای زیرین خود، چالشها و آسیبهای اجتماعی عمیقی را به وجود آورده که امروز به صورت یک پارادوکس توسعه خود را نمایان میسازد. این پارادوکس، تناقض تلخی است که در آن، رشد اقتصادی لزوماً به توسعه انسانی متوازن و ارتقای کیفیت زندگی برای همگان منجر نشده است و این یادداشت بر آن است تا با نگاهی تحلیلی، این زخمهای پنهان را بکاود و به ریشهیابی ارتباط میان توسعه صنعتی-معدنی و آسیبهای اجتماعی نوپدید در این استان بپردازد.
شاکله اصلی تحولات اجتماعی یزد را باید در دگرگونیهای جمعیتی آن جستجو کرد. نیاز روزافزون صنایع و معادن به نیروی کار، به ویژه نیروی کار ساده و نیمهماهر، موج عظیمی از مهاجرت از استانهای کمتر برخوردار به سوی یزد را به راه انداخته است. بر اساس آمارهای رسمی که توسط مقامات استانی نیز تأیید شده، نزدیک به ۴۲ درصد از کل بیمهشدگان تأمین اجتماعی استان یزد را افراد غیربومی تشکیل میدهند. این آمار به تنهایی گویای یک دگرگونی عظیم و سریع در ساختار جمعیتی استان است. این پدیده، که از آن میتوان به عنوان سونامی مهاجرت کاری یاد کرد، پیامدهای چندگانهای را به همراه داشته است. در وهله نخست، حاشیهنشینی شتابان و ظهور سکونتگاههای غیرر رسمی، چهره شهرهای صنعتی مانند یزد، اردکان و میبد را دگرگون کرده است.
حجم بالای مهاجران که اغلب از توان مالی مناسبی برای سکونت در بافت رسمی شهر برخوردار نیستند، به رشد قارچگونه مناطقی منجر شده که فاقد زیرساختهای اولیه شهری، خدمات بهداشتی، آموزشی و فرهنگی هستند و متأسفانه به بستری مستعد برای رشد انواع آسیبهای اجتماعی از جمله اعتیاد، بزهکاری، خشونت و تشکیل خردهفرهنگهای معارض تبدیل شدهاند. این حاشیهنشینی، یک شکاف عمیق کالبدی و اجتماعی میان شهروندان رسمی و ساکنان غیرر رسمی ایجاد کرده است.
در کنار این معضل، فشار مضاعف بر زیرساختها و خدمات شهری، کیفیت زندگی را برای تمام ساکنان، اعم از بومی و مهاجر، کاهش داده است. زیرساختهای حیاتی استان، از شبکه آب و برق گرفته تا مراکز درمانی و آموزشی، که برای جمعیت بومی طراحی شده بودند، اکنون زیر بار سنگین جمعیت جدید، با بحران فرسودگی و کمبود مواجه شدهاند. ترافیک سنگین، کمبود فضاهای آموزشی و طولانی شدن صفهای انتظار در بیمارستانها، نتایج ملموس این فشار مضاعف است. این روایت اما به اینجا ختم نمیشود؛ یزد با چالشهای عمیق فرهنگی و هویتی نیز روبروست. ورود گسترده مهاجران با فرهنگها و آداب و رسوم متفاوت، بدون آنکه برنامهریزی مدونی برای ادغام فرهنگی وجود داشته باشد، به ایجاد گسستها و تقابلهای فرهنگی منجر شده و سرمایه اجتماعی و همبستگی سنتی را که ضامن سلامت جامعه بود، به شدت تضعیف کرده است.
شاید بزرگترین تناقض در استان صنعتی یزد، وجود نرخ قابل توجه بیکاری، به ویژه در میان جوانان و فارغالتحصیلان دانشگاهی بومی باشد. چگونه استانی که قطب صنعت است و نیروی کار گستردهای را از سراسر کشور جذب میکند، با معضل بیکاری فرزندان خود روبروست؟ پاسخ در پدیدهای پیچیده به نام بیکاری ساختاری نهفته است. ریشه این معضل در شکاف عمیق مهارتی میان نظام آموزشی و نیاز بازار کار است.
دانشگاهها و مراکز آموزش عالی استان، عمدتاً به تربیت نیرو در رشتههای علوم انسانی و مهندسی تئوریک پرداختهاند، در حالی که صنایع سنگین و معادن، بیش از هر چیز نیازمند تکنسینهای ماهر، کارگران فنی و اپراتورهای نیمهماهر هستند. این عدم انطباق مهارت باعث شده تا جوان یزدی با مدرک دانشگاهی، توانایی یا تمایلی برای کار در خط تولید کارخانه فولاد یا معدن سنگ آهن نداشته باشد و از سوی دیگر، صنعت نیز نیازی به تخصص آکادمیک او ندارد.
این معضل با ترجیح برخی واحدهای صنعتی به استخدام نیروی کار ارزانتر مهاجر، تشدید میشود. این نیروها اغلب با شرایط سختتر کاری و دستمزد کمتر سازگارترند و این رویکرد کوتاهمدت و سودمحور، عملاً فرصتهای شغلی را از جوانان بومی سلب کرده و به احساس سرخوردگی و بیعدالتی در میان آنان دامن زده است. علاوه بر این، حاکمیت صنایع بزرگ و دولتی یا شبهدولتی، فضایی را ایجاد کرده که در آن، خلاقیت و کارآفرینی در مقیاس کوچک و متوسط، فرصت چندانی برای رشد پیدا نمیکند و اقتصاد استان به جای آنکه یک زیستبوم کارآفرینی باشد، به یک میدان رقابت برای استخدام تبدیل شده است.
این توسعه شتابان، قربانی بزرگ دیگری نیز داشته است، محیط زیست شکننده کویر. این تخریب، صرفاً یک مسئله اکولوژیک نیست، بلکه مستقیماً به آسیبهای اجتماعی عمیق منجر میشود. بحران آب، امروز به جدیترین تهدید برای آینده یزد تبدیل شده است.
صنایع فولاد، کاشی و معادن، صنایعی به شدت آببر هستند و استقرار آنها در یکی از خشکترین مناطق ایران، فشار بیسابقهای بر سفرههای آب زیرزمینی وارد کرده است. خشک شدن قناتها، نابودی کشاورزی سنتی و رقابت شدید بر سر منابع آبی محدود، زمینه را برای بروز تنشها و منازعات اجتماعی میان بخش صنعت، کشاورزی و شرب فراهم کرده است. در کنار این، آلودگی هوا ناشی از فعالیت کورههای صنعتی و گرد و غبار معادن، سلامت عمومی را به خطر انداخته و با افزایش چشمگیر بیماریهای تنفسی و سرطان، هزینه انسانی سنگینی را به مردم تحمیل کرده است.
این هزینهها در کنار تخریب منظر طبیعی کویر، به مرور زمان باعث ایجاد نوعی بیگانگی با محیط در میان نسل جدید میشود و پیوند عاطفی و هویتی انسان یزدی با طبیعت کویر را که ریشه در تاریخ او دارد، قطع میکند.
با این همه، یزد بر سر یک دوراهی تاریخی ایستاده است و راه برونرفت، در اتخاذ رویکردی همهجانبه و مشارکتی نهفته است. عبور از بحران کنونی و حرکت به سوی توسعهای پایدار که در آن رشد اقتصادی، عدالت اجتماعی و حفاظت از محیط زیست همزمان محقق شوند، نیازمند یک تغییر پارادایم جدی است. اولین گام، بازنگری در سند آمایش سرزمین و تنوعبخشی به اقتصاد است. باید از تمرکز صرف بر صنایع سنگین و آببر پرهیز کرد و همانطور که استاندار محترم یزد، بر لزوم حرکت به سوی اقتصاد نخبگانی و صنایع پاک تأکید کردهاند، بر روی صنایع هایتک، اقتصاد دیجیتال، شرکتهای دانشبنیان و به ویژه بهرهگیری از ظرفیت بینظیر استان در انرژی خورشیدی (با چشمانداز ۳۰۰۰ مگاوات) سرمایهگذاری کرد.
این رویکرد ضمن ایجاد اشتغال برای نیروهای تحصیلکرده، فشار بر منابع طبیعی را به شدت کاهش میدهد. در گام بعدی، اصلاح نظام آموزشی و ایجاد پیوندی ارگانیک میان دانشگاه و صنعت برای پر کردن شکاف مهارتی، امری حیاتی است. اما شاید کلیدیترین راهکار، تقویت و الزام قانونی مسئولیت اجتماعی شرکتها باشد. صنایع و معادن بزرگی که از منابع این استان بهرهبرداری میکنند، باید به صورت شفاف و قانونمند، درصدی از سود خود را در یک صندوق توسعه اجتماعی و زیستمحیطی استانی سرمایهگذاری کنند تا منابع مالی لازم برای ارتقای زیرساختها در مناطق حاشیهنشین، بازسازی محیط زیست و توانمندسازی جوامع محلی فراهم آید.
در نهایت، استان یزد امروز در حال انتخاب میان دو مسیر است: یک راه، ادامه مسیر فعلی و تمرکز بر رشد اقتصادی یکبعدی است که هزینههای اجتماعی و زیستمحیطی آن روز به روز سنگینتر میشود. راه دیگر، انتخاب مسیر توسعه پایدار و همهجانبه است؛ مسیری که در آن، انسان، کرامت او و کیفیت زندگیاش در مرکز تمام برنامهریزیها قرار میگیرد. این گذار، نیازمند شجاعت در تصمیمگیری، نگاه بلندمدت و مشارکت تمام ذینفعان است. یزد این ظرفیت را دارد که با تکیه بر هوش تاریخی و سرمایه انسانی خود، چالشی که امروز با آن روبروست را به فرصتی برای ارائه یک الگوی نوین از توسعه ایرانی-اسلامی تبدیل کند؛ الگویی که در آن، چرخهای صنعت در هماهنگی با نبض جامعه و طبیعت بچرخد.
* خبرنگار و فعال اجتماعی
انتهای یادداشت/
نظر شما