بحران هویت؛ زنگ خطر برای معماری معاصر ایران

گلسا داودی*

معماری معاصر ایران در نقطه‌ای ایستاده که هر متر مربع آن نشانی از بحران دارد؛ بحرانی در اندیشه، سیاست‌گذاری و درک از هویت. آنچه امروز ساخته می‌شود؛ بیش از آنکه حاصل تفکر باشد، محصول بازار است. سازندگان رقابت می‌کنند در ارتفاع و نما، نه در معنا و کیفیت زندگی. در حالی که جهان به سوی معماری انسان‌محور، پایدار و هویت‌مند در حال حرکت است، ما هنوز درگیر جدال میان تقلید و تکراریم! نتیجه، شهری که زیبا به نظر می‌رسد اما بی‌ریشه و بی‌احساس است. تصویری از توسعه‌ی ظاهری و فروپاشی درونی.

معماری، تنها ساختن بنا نیست؛ بازتابی از روح زمانه و هویت جمعی یک ملت است. زمانی، هر خانه ایرانی روایتگر فرهنگ، اقلیم و جهان‌بینی صاحبش بود. حیاط‌ها با آسمان آشتی داشتند. بادگیرها گوش به نسیم می‌سپردند و آجرها از خاک همین سرزمین جان می‌گرفتند. اما امروز، در بسیاری از شهرهای مان، معماری به صنعتی سرد بدل شده که بیش از آنکه معنا بیافریند، متر مربع تولید می‌کند.

این بحران هویت در معماری معاصر ایران، تنها ناشی از تقلید از غرب نیست؛ بلکه از فراموشی خویشتن آغاز گردیده است. ما به جای بازخوانی سنت، آن را به موزه سپرده‌ایم؛ در حالی که در ژرفای معماری گذشته، زبانی زنده برای پاسخ به نیازهای امروز نهفته است. مسئله این نیست که باید به گذشته بازگردیم، بلکه باید از آن الهام بگیریم تا بتوانیم آینده را بسازیم.

از سوی دیگر، آموزش معماری نیز در بسیاری از دانشگاه‌ها به تکرار فرم‌ها و نرم‌افزارها محدود شده است. دانشجوی معماری، نه به مثابه «اندیشه فضایی»، بلکه به‌صورت «مهارت فنی» می‌آموزد. این گسست میان تفکر و ساخت، میان زیبایی و معنا، خود یکی از ریشه‌های بحران است. معماری بدون اندیشه، تنها پوسته‌ای زیباست که طولی نمی‌انجامد تا فرسوده شود.

در روزگاری که برج‌های شیشه‌ای به نشانه توسعه سر برمی‌آورند و سایه‌شان بر خانه‌های آجری دیروز می‌افتد، معماری معاصر ایران در میانه دو جهان ایستاده است؛ جهانی که از سنت برمی‌خیزد و جهانی که مدرنیته می‌طلبد. اما در این میان، پرسش اساسی پابرجاست: آیا ما می‌دانیم که هستیم و معماری‌مان قرار است چه بگوید؟

در برابر این وضعیت، معماران جوان ایرانی وظیفه‌ای سنگین بر دوش دارند؛ آنان باید با جسارت، زبان تازه‌ای از بومی‌گرایی مدرن خلق کنند. زبانی که نه تکرار گذشته باشد و نه تقلید بی‌ریشه از غرب. بلکه گفت‌وگویی میان سنت و جهان معاصر. این راه البته دشوار است، اما تنها راهی است که به معماری ایران «چهره» می‌بخشد.

در شهرهایی که هر روز بیشتر به هم شبیه می‌شوند، معماری می‌تواند روایتگر تفاوت و هویت باشد. هر ساختمان می‌تواند داستانی از اقلیم، تاریخ، مردم و امید را بازگو کند. اگر دوباره به فضا همچون متن فرهنگی بنگریم، شاید بتوانیم روح از دست‌رفته شهرهای‌مان را بازیابیم.

معماری معاصر ایران امروز در بزنگاهی تاریخی است؛ میان فراموشی و خودیابی، میان بازار و معنا، میان سرعت و سکوت. این بحران، در عین حال فرصتی است برای بازاندیشی؛ برای اینکه بپرسیم چگونه می‌توان ساخت، بدون آن‌که ویران کرد؟

شاید پاسخ را باید از همان حیاط‌های ساده و بادگیرهای خاموش شنید؛ از گفت‌وگوی خاک و آسمان، از پیوند انسان با طبیعت. معماری اگر بازتاب جان انسان است، پس تا زمانی که به هویت خویش بازنگردیم، دیوارهایمان نیز بی‌روح خواهند ماند.

فعال رسانه‌ای*

انتهای یادداشت/

کد خبر: 1285583

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =