تفسیر غزل حافظ/ ساقی بیا که یار ز رُخ پرده بر گرفت

برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفته‌ایم تا هر روز تفسیر یکی از غزل های حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم.

به گزارش گروه فرهنگی ایسکانیوز، برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفته‌ایم تا هر روز تفسیری یکی از غزل های حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم. امروز ۲۶ آبان غزل شماره ۸۶ می‌پردازیم:

بیشتر بخوانید:

فال حافظ / گر تیغ بارد در کوی آن ماه

ساقی بیا که یار ز رُخ پرده بر گرفت / کارِ چراغِ خلوتیان باز در گرفت
آن شمعِ سر گرفته دگر چهره برفروخت / وین پیرِ سالخورده جوانی ز سر گرفت

آن عشوه داد عشق که مفتی ز ره برفت / وان لطف کرد دوست که دشمن حذر گرفت
زنهار از آن عبارتِ شیرینِ دلفریب / گویی که پستۀ تو سخن در شکر گرفت

بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود / عیسی دَمی خدا بفرستاد و بر گرفت
هر سرو قد که بر مَه و خور حُسن می فروخت / چون تو درآمدی پی کاری دگر گرفت

زین قصه هفت گُنبدِ افلاک پُر صداست / کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت
حافظ تو این سخن ز که آموختی که بخت / تعویذ کرد شعر تو را و به زر گرفت

شرح و تفسیر بیت یکم

ساقی بیا که یار ز رُخ پرده بر گرفت / کارِ چراغِ خلوتیان باز در گرفت

ای ساقی بیا که یار از رُخش پرده و حجاب را برداشت و باز چراغِ اهلِ خلوت شعله ور شد یعنی چراغشان روشن شد . حاصل اینکه رُخِ جانان را به چراغ روشن و مستور کردن روی و پشت پرده قرار گرفتن او را به خاموشی چراغ تشبیه می کند و دوباره برداشتن حجاب و نشان دادن رویش را به چراغی تشبیه می کند که برای بارِ دوم شعه ور شده . [ برگرفت = بلند کرد / باز درگرفت = دوباره روشن شد ]

شرح و تفسیر بیت دوم

آن شمعِ سر گرفته دگر چهره برفروخت / وین پیرِ سالخورده جوانی ز سر گرفت

آن شمعِ مشتعل دوباره چهره اش را برافروخت و این پیرِ سالخورده از این که شمع دوباره مشتعل شده جوانی را از سر گرفت یعنی دوباره جوان شده . حاصل مقصود اینکه : از وقتی که جانان چهره اش را از ما مستور و پوشیده می داشت ضعفِ پیری و ناتوانی ما را عارض شده بود . امّا همینکه چهرۀ خود را نمایان ساخت از ذوق و شوقش جوانی را از نو شرع کردیم . [ شمع سر گرفته = یعنی شمعی که نوک فتیله اش گرفته شده ، آن مقدار فتیلۀ سوختۀ شمع که با قیچی گرفته می شود / دگر چهره برفروخت = دوباره چهره اش را مشتعل ساخت / سالخورده = کهنسال / جوانی ز سر گرفت = از نو جوان شد ]

شرح و تفسیر بیت سوم

آن عشوه داد عشق که مفتی ز ره برفت / وان لطف کرد دوست که دشمن حذر گرفت

در برخی از نسخه ها به جای «عشق» «یار» و در بعضی «باده» آمده و به جای «مفتی» نیز «تقوی» آمده است .

عشق آن عشوه را داد و آن جلوه را کرد که تقوی و فتوی از میان رفت . یعنی عشق حالت و کیفیتی دارد که عاشق را از زهدِ خشک ، سلامت نگه می دارد . و مفتی را از فتوی دادن باز می دارد و باده هم همین حالت و کیفیت را دارد . دوست به قدری به ما لطف نمود و احسان کرد که رقیب ترسید که مبادا ما را از خاصان خویش کند و از او کاملاََ اعراض نماید . یا خودِ یار آن جلوه و عشق را داد که اهلِ تقوی را از تقوی و مفتی را از فتوی بازداشت . یعنی عشق یار به اینان یک حالت و کیفیتی داد که به کُل از کاری که بدان معتاد بودند منصرفشان نمود و طبیعت تعلق و تعشق را به آن ها بخشید .

شرح و تفسیر بیت چهارم

زنهار از آن عبارتِ شیرینِ دلفریب / گویی که پستۀ تو سخن در شکر گرفت

امان از سخنان و الفاظ و عبارات شیرین و دلفریب تو . یعنی در تکلمِ تو یک لذت و یک شیرینی نهفته است که هر شنونده بی اختیار فریفته تو شده و واله و شیدایت می گردد مثلِ اینکه سخنت را به شکر داخل نموده و از شکر بیرون می آوری . [ زنهار = امان / دلفریب = فریبندۀ دل / پسته = مراد دهان معشوق است / در شکر گرفت = آغشته به شکر نمود ]

شرح و تفسیر بیت پنجم

بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود / عیسی دَمی خدا بفرستاد و بر گرفت

بارِ غمی که خاطرِ ما را مجروح کرده بود یعنی ما را به سختی رنج می داد . خداوند یک طبیبِ عیسی نفسی فرستاد و آن غم را بر طرف کرد و از میان برداشت . یعنی به سببِ فراقِ جانان خاطرمان مغموم و مهموم شده بود امّا حق تعالی جانان را برای ما فرستاد و آن بارهای غم را به کُل برطرف کرد .

شرح و تفسیر بیت ششم

هر سرو قد که بر مَه و خور حُسن می فروخت / چون تو درآمدی پی کاری دگر گرفت

هر محبوبِ سرو قدی که به ماه و خورشید ، حُسن می فروخت یعنی به جهت زیبایی اظهارِ تفوق می کرد ، وقتی تو آمدی ، حُسن فروشی را ترک نمود و به کارِ دیگر پرداخت . زیرا در جایی که تو باشی حُسن و زیبایی آنان را رونق و رواج نماند . [ خور = خورشید / پی کار دگر گرفت = دنبال کار دیگر رفت ]

شرح و تفسیر بیت هفتم

زین قصه هفت گُنبدِ افلاک پُر صداست / کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت

از قصه و داستان عشق ، هفت گنبدِ فلک پُر صداست . امّا کوته فکر را ببین که موضوعِ بدین بزرگی را خیلی جزیی گرفت و کم اعتبار جلوه داد . حاصل مطلب این که : کسی که از عالَم عشق و محبت بی خبر باشد آن را جزیی می داند . [ قصه = مراد حکایت عشق و محبت است / صدا = آواز / کوته نظر = کوته فکر / مختصر گرفت = بی اهمیت و بی اعتبار تلقی کردن چیزی ]

شرح و تفسیر بیت هشتم

حافظ تو این سخن ز که آموختی که بخت / تعویذ کرد شعر تو را و به زر گرفت

ای حافظ ، این سخن را تو از که آموختی که یار شعرت را حمایل کرده و به زر گرفته است و یا حمایل کرد و از بَر نمود . یعنی شعرِ تو حتماََ خاصیتی دارد ، زیرا یار در عینِ حالی که از همه چیز مستغنی است و بلند پرواز ، با این همه شعر تو را گرامی داشته و بزرگ می دارد .

کد خبر: 1206848

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =