در روشنای روز، پرتوهای طلایی خورشید بر زمین میتابیدند، در حالی که شمعها آرام آرام روشن میشدند، نور لرزانشان پژواکی از دلهای شکسته و اشکهای بیصدا بود. هر شعله، خاطرهای را زنده میکرد، هر نور، نشانهای از عشقی که خاموش نشده بود. دانشجویان در سکوت، به شمعهایشان خیره شده بودند، گویی که در میان این روشنیهای کوچک، امیدی برای یافتن آرامش در دل این غم عمیق وجود داشت.
گلهای سفید و سرخ، در دستان لرزان دانشجویان با اشکی که آرام بر گونههایشان میغلتید، به سوی رفتگان هدیه میشدند. گلهایی که در میان این فضای سوگوارانه، زمزمههای دلهای شکسته را به گوش خاک میرساندند. هر شاخه از این گلها قصهای بود، قصهای از خاطراتی که هنوز در قلبهایشان زنده بود، از لبخندهایی که دیگر تکرار نمیشدند، از حرفهایی که هرگز به گوش عزیزانشان نرسیدند.
دلنوشتههای دانشجویان، واژههایی بودند که از اعماق اندوه جاری شده بودند، کلماتی که در خود هزاران درد را پنهان کرده بودند. هر جمله، پارهای از یک قلب شکسته بود، انعکاسی از بغضهایی که در سکوت فروخورده شده بودند. روی برگهای کاغذ، حکایتهایی از عشق و فقدان نوشته میشد، از خاطراتی که هرگز فراموش نمیشوند، از آرزوهایی که دیگر امکان تحقق ندارند.
و آن دودهای رنگین که در هوا پیچ و تاب میخوردند، گویی آخرین آههای این مراسم بودند. ترکیبی از غم و احترام، از سوگواری و بزرگداشت، از یادبود و عشق. در میان اشکها و شمعهای لرزان، خاطرات جاودانه شدند، و روز عزاداری دانشگاه آزاد بندر عباس، تبدیل به فریادی از عشق و وفاداری شد که هیچگاه از یاد نخواهد رفت.
در روز سوگواری دانشگاه آزاد بندرعباس، نور خورشید، اشکهای بیصدا و گلهای سفید و سرخ، نمادهای عشق و وفاداری بودند که در روشنایی روز امید را زنده نگه میداشتند. دانشجویان با دلنوشتههای پر از اندوه و خاطراتی جاودان، یاد عزیزان از دسترفته را گرامی داشتند و در میان دودهای رنگین، فریادی از عشق و احترام به سوی آسمان فرستادند. مراسمی که نهتنها سوگواری بود، بلکه پیوندی عمیق با خاطراتی که هرگز خاموش نمیشوند.
خبرنگار: فاطمه بکروی
انتهای پیام/
نظر شما