پیرپسر؛ تلاشی نافرجام برای داستان‌گویی در سینما

*عباس بنی‌حسن

شخصیت‌پردازی فیلم، از همان ابتدا نامشخص و کم‌رمق است. کاراکتر اصلی بی ‌آن ‌که هدف، گذشته یا گره مشخصی داشته باشد، از صحنه‌ای به صحنه‌ی دیگر سرگردان است و همین سرگشتگی به‌کل بدنه‌ی روایت سرایت می‌کند. فیلم بیشتر شبیه به پازل‌هایی نیمه‌کاره است که بی‌دلیل کنار هم چیده شده‌اند، نه روایت سینمایی با آغاز، گره و پایان.

با وجود حضور برخی چهره‌های شناخته‌شده، بازی‌ها آن‌قدر تخت و تمرینی‌اند که تماشاگر احساس می‌کند بازیگران خودشان هم دقیق نمی‌دانند در چه فیلمی حضور دارند. البته نمی‌توان از آن‌ها توقع معجزه داشت وقتی متن به آن‌ها امکان خلق نمی‌دهد و کارگردانی هم سررشته‌ای در هدایت لحظات ندارد.

کارگردان تلاش کرده با قاب‌های خاص، مکث‌های طولانی یا دیالوگ‌های به ظاهر شاعرانه، عمق خلق کند؛ اما هرچه بیشتر پیش می‌رویم، این ترفندها بیشتر به‌چشم می‌آیند و نه تنها کمکی به پیشبرد داستان نمی‌کنند، بلکه باعث خستگی مخاطب هم می‌شوند. فیلم مدام بین سبک‌های مختلف سرگردان است و این ناپایداری به وضوح در تدوین، ریتم، و حتی صحنه‌آرایی دیده می‌شود.

شاید عجیب‌تر از همه واکنش‌ها و حمایت‌هایی‌ است که پیرامون فیلم شکل گرفته. درحالی‌که بسیاری از منتقدان و حتی مخاطبان عادی با نوعی حیرت از سالن بیرون آمده‌اند، حمایت‌های رسانه‌ای و تبلیغاتی از فیلم، شائبه‌هایی ایجاد کرده که چرا یک اثر تا این حد معمولی، تا این حد جدی گرفته می‌شود؟ این موضوع وقتی بیشتر به چشم می‌آید که بدانیم برخی رسانه‌ها، در مصاحبه‌هایی با دست‌اندرکاران فیلم تلاش کرده‌اند نگاهی حمایتی به آن داشته باشند؛ نگاهی که برای بخشی از جامعه منتقدان، قابل‌درک نیست.

در نهایت «پیرپسر» نه تجربه‌ای تازه است و نه نماینده‌ای شایسته برای سینمای معناگرا یا قصه‌گو. اثری‌ست که می‌خواست متفاوت باشد اما در میانه‌ی راه، هم خودش را گم کرد، هم مخاطبش را.

*عباس بنی حسن- فعال رسانه

انتهای یادداشت/

کد خبر: 1274708

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =