زوج‌سازی؛ فرمول موفق اما تکراری سینمای ایران

زوج‌سازی در سینمای ایران، به‌عنوان یک ایده، نه کاملا تهی از معنا شده و نه به قوت قبل کارکرد خود را حفظ کرده است؛ اما شکل فعلی آن به وضوح به بن‌بست رسیده است. تماشاگر دیگر فریب تکرار را نمی‌خورد و سینما، اگر می‌خواهد زنده بماند، باید از منطقه امن خود خارج شود.

به گزارش گروه فرهنگ و هنر ایسکانیوز، در سینمای ایران، «زوج‌سازی» بازیگران سال‌هاست به عنوان یکی از مطمئن‌ترین فرمول‌های جذب مخاطب شناخته می‌شود؛ فرمولی که بر پایه کنار هم نشاندن دو چهره مطرح، محبوب و امتحان‌پس‌داده بنا شده تا ریسک سرمایه‌گذاری را کاهش دهد و تضمینی نسبی برای فروش و دیده‌شدن اثر فراهم کند. از دهه‌های گذشته تا امروز، این الگو بارها تکرار شده و گاه به موفقیت‌های تجاری قابل‌توجهی رسیده است. اما پرسش اساسی اینجاست: آیا این نسخه هنوز کار می‌کند یا به مرحله فرسودگی رسیده است؟

نگاهی به نمونه‌های مشهور سال‌های اخیر نشان می‌دهد که شاید زوج‌سازی در ابتدا یک انتخاب خلاقانه بود اما اکنون به راه‌حلی دم‌دست برای نجات گیشه تبدیل شده است. در روزگاری قرار گرفتن محمدرضا گلزار، حسین یاری و همون در سریال «عاشقانه» نمونه‌ای روشن از موفقیت زوج‌سازی بود؛ بازیگرانی با پایگاه هواداری متفاوت در کنار هم، کنجکاوی مخاطب عام را تحریک می‌کردند؛ یا در مثالی دیگر قرار گرفتن محمدرضا گلزار و امین حیایی در سریال «ساخت ایران»، قرار گرفتن شهاب حسینی و مصطفی زمانی در سریال «شهرزاد»، قرار گرفتن رضا عطاران و جواد عزتی در سینمایی «هزارپا»، قرار گرفتن شهاب حسینی و هادی حجازی فر در «پوست شیر»، قرار گرفتن محسن تنابنده و هوتن شکیبا در «رهایم کن» از نمونه های موفق دیگر است که پیش و پس از این موارد، بارها شاهد تکرار این الگو بوده‌ایم.

همچنین پژمان جمشیدی و سام درخشانی در آثار کمدی مختلف خصوصا در فیلم سینمایی «تگزارس»، پژمان جمشیدی و محسن کیایی در چند فیلم پرفروش از جمله همین زوج سازی ها است، این فهرست می‌تواند طولانی‌تر هم باشد؛ چرا که صنعت سینمای ایران در سال‌های اخیر، بیش از هر زمان دیگری به نام‌ها تکیه کرده است.. اما قرار گرفتن نوید محمدزاده و محسن تنابنده در «زودپز» نشان داد همیشه قرار گرفتن دوبازیگر مطرح در کنار هم نمی تواند باعث موفقیت یک اثر باشد. در مثال دیگر قرار گرفتن پژمان جمشیدی، بهرام رادان، هوتن شکیبا و بیژن بنفشه خواه در «صبحانه با زرافه‌ها» نیز چندان ترکیب دلچسبی نبود. بازی پژمان جمشیدی در کنار امیر جعفری در «دایناسور» نیز شکست خورده است. ترکیب دو اسطوره سینمای کمدی یعنی پژمان جمشیدی و رضا عطاران در «ویلای ساحلی» هم نتوانست به موفقیت این اثر کمک کند.

در مقطعی، این زوج‌ها واقعاً کار می‌کردند. تفاوت تیپ‌ها و تضادهای شخصیتی، به خلق لحظاتی منجر می‌شد که برای مخاطب جذاب بود. پژمان جمشیدی با بازی بداهه‌محور و لحن خاص کمدی‌اش در کنار سام درخشانی یا محسن کیایی، موقعیت‌هایی می‌ساخت که تماشاگر را می‌خنداند و حس آشنایی می‌داد اما مشکل از جایی آغاز شد که این وعده‌ها به عادت بدل شدند.

تکرار بیش از حد، بزرگ‌ترین دشمن خلاقیت است. وقتی مخاطب می‌داند قرار است همان دو بازیگر با همان تیپ‌ها، همان شوخی‌ها و همان کنش‌ها را دوباره ببیند، عنصر غافلگیری از بین می‌رود. زوج‌های سینمایی ایران، به‌جای آنکه در هر اثر بازتعریف شوند، اغلب در قالب‌هایی ثابت گیر افتاده‌اند. پژمان جمشیدی تقریباً همیشه همان مرد شوخ، کمی ساده‌دل و پرحرف است؛ محسن کیایی همان شخصیت حسابگر یا خونسردی که واکنش‌هایش مکمل جمشیدی می‌شود؛ سام درخشانی همان دوست یا همکار بامزه. این تکرار تیپ‌ها باعث شده زوج‌سازی، به‌جای خلق تجربه‌ای تازه، به بازپخش خاطرات قدیمی شبیه شود.

از سوی دیگر، وابستگی بیش از حد تهیه‌کنندگان به این الگو، مانع از ریسک‌پذیری و کشف ترکیب‌های تازه شده است. سینمای ایران پر از بازیگران توانمند است؛ از چهره‌های تثبیت‌شده گرفته تا استعدادهای جوانی که هنوز فرصت دیده‌شدن پیدا نکرده‌اند. اما وقتی سرمایه‌گذار ترجیح می‌دهد به سراغ زوج‌های امتحان‌پس‌داده برود، این چرخه بسته‌تر می‌شود. نتیجه آن است که هر سال، چند فیلم با ترکیب‌های تکراری اکران می‌شوند که تفاوت چندانی با هم ندارند و تنها در جزئیات داستانی یا شوخی‌ها از یکدیگر متمایزند.

نکته مهم دیگر، تغییر ذائقه مخاطب است. تماشاگر امروز، به‌واسطه دسترسی گسترده به پلتفرم‌های جهانی و سریال‌ها و فیلم‌های متنوع، انتظار بیشتری از سینما دارد. دیگر صرف دیدن دو چهره محبوب کنار هم، تضمین‌کننده رضایت نیست. مخاطب دنبال قصه‌ای تازه، شخصیت‌پردازی عمیق‌تر و روابط باورپذیرتر است. وقتی زوج‌سازی صرفاً به یک ترفند تبلیغاتی تقلیل پیدا می‌کند و در متن روایت جایگاه درستی ندارد، نتیجه‌اش دلزدگی است.

حتی در مورد آخرین نمونه‌ها، مانند کنار هم قرار گرفتن نوید محمدزاده و محسن تنابنده در «زودپز»، بسیاری از تماشاگران و منتقدان معتقد بودند که پتانسیل این ترکیب، آن‌طور که باید و شاید، بالفعل نشد. انتظارات بالا بود، اما فیلم نتوانست فراتر از کلیشه‌ها حرکت کند. این اتفاق، نشانه‌ای جدی است از اینکه صرفِ کنار هم نشاندن نام‌های بزرگ، دیگر کافی نیست.

از سوی دیگر عمده زوج‌سازی ها و ترکیب بازیگرانی که می‌توانستند در کنار یکدیگر و مکمل هم باشند انجام شده و تا حدودی ترکیب جدیدتری را نمی توان تصور کرد البته بدان معنا نیست که همه بازیگران مطرح با یکدیگر هم بازی شده بلکه زوج سازی مختصاتی دارد باید به سبک بازی بازیگر، ژانر فیلم و... توجه کرد. به طور مثال قرار گرفتن مصطفی زمانی در کنار رامبد جوان قابل تصور نیست یا قرار گرفتن عباس جمشیدی در کنار شهاب حسینی نیز ترکیب درستی را رقم نخواد زد در نتیجه دیگر ترکیب جدیدی برای زوج سازی نمی توان تصور کرد و این موضوع تا حدودی کارکرد خود را از دست داده است.

به نظر می‌رسد سینمای ایران به نقطه‌ای رسیده که باید در این استراتژی بازنگری کند. زوج‌های سینمایی، اگر قرار است دوباره معنا پیدا کنند، نیازمند بازتعریف‌اند؛ نه فقط در سطح انتخاب بازیگر، بلکه در سطح فیلمنامه، کارگردانی و جهان‌بینی اثر.

شاید زمان آن رسیده که سینمای ایران به‌جای تکرار زوج‌های فرسوده، به سراغ ترکیب‌های غیرمنتظره برود؛ بازیگران بازیگران کمتر شناخته‌شده‌ای که در کنار یک چهره مطرح، فرصت درخشش پیدا کنند. تجربه نشان داده که بسیاری از زوج‌های ماندگار تاریخ سینما، نه با محاسبات بازاری، بلکه با جسارت هنری شکل گرفته‌اند.

در نهایت، می‌توان گفت زوج‌سازی در سینمای ایران، به‌عنوان یک ایده، نه کاملا تهی از معنا شده و نه به قوت قبل کارکرد خود را حفظ کرده است؛ اما شکل فعلی آن به وضوح به بن‌بست رسیده است. تماشاگر دیگر فریب تکرار را نمی‌خورد و سینما، اگر می‌خواهد زنده بماند، باید از منطقه امن خود خارج شود. شاید در این مسیر، مدتی فروش کمتر شود یا ریسک‌ها بیشتر به نظر برسند، اما در بلندمدت، تنها راه نجات، بازگشت به خلاقیت و اعتماد به هوش مخاطب است.

کد خبر: 1292503

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =