«ما این‌گونه ما شدیم» ناداستانی طنز از سبک زندگی کودکان دهه۶۰

کیانوش رضایی*

گروه فرهنگ و هنر ایسکانیوز- دهه‌ی شصت، دهه‌ی رنگ‌های محو و صداهای خش‌دار بود؛ زمانی که بچه‌ها هنوز کودک بودند اما به اندازه‌ی مردان جنگ، بزرگ فکر می‌کردند. نسلی که مدرسه‌اش با صدای آژیر قرمز آغاز می‌شد و با خاموش شدن چراغ کوچه‌ها تمام. نسلی که یاد گرفت میان دفتر مشق و پناهگاه فرق زیادی نیست، هر دو را باید با ترس و انضباط پر کرد.

مدرسه رفتن برای بچه‌های دهه شصت، بیش از آن‌که تجربه‌ی تحصیل باشد، تمرین بقا بود. کیف‌ها معمولاً برزنتی بودند؛ سنگین، با بوی نفتالین و لکه‌ی جوهر. درونشان دفترهایی با جلدهای مقوایی ضخیم و شعارهای انقلابی جا خوش کرده بود: «علم، سلاح ماست» یا «ما همه سرباز توییم خمینی». کفش‌های کتانی زیرآجدار بود و اگر کسی کفش خارجی داشت، معمولاً ارثی از برادر بزرگ‌تر یا غنیمتی از دایی و عموی مقیم خارج بود.

مهمانی رفتن هم آدابی داشت. خانه‌ها کوچک بود اما دل‌ها وسیع. مهمانی‌ها نه در تالار و کافی‌شاپ، بلکه در اتاق‌های فرش‌شده با پشتی‌های گلدار برگزار می‌شد. میز و صندلی در کار نبود، همه روی زمین می‌نشستند و چای در استکان کمرباریک دست‌به‌دست می‌چرخید. تلویزیون دو کانال بیشتر نداشت، اما وقتی صدای «سیمای خانواده» از آن پخش می‌شد، مهمان‌ها بی‌اختیار سرها را سمت صفحه می‌چرخاندند. بچه‌ها معمولاً در اتاق دیگر سرگرم بودند؛ دزدبازی، اسم‌فامیل یا جمع کردن کارت‌های آدامس «پیکان». اگر میزبان سخاوتمند بود، سهم بچه‌ها یک لیوان شربت زعفرانی و چند برش سیب یا موز قاچ‌شده بود.

دهه‌ی شصتی‌ها در عصر بی‌تکلفی بزرگ شدند. تفریح لوکس، معنا نداشت. پارک رفتن مساوی بود با سرسره‌های فلزی داغ تابستان یا تاب‌هایی که طناب‌شان از بس تاب خورده بود، نصفه‌نیمه شده بود. توپ پلاستیکی چندلایه، حکم بهترین وسیله‌ی ورزشی را داشت. کوچه‌ها، زمین فوتبال بودند و دیوارهای خانه‌ها دروازه. هیچ داوری نبود جز مادرهایی که با چادر گلدار از پشت‌بام فریاد می‌زدند: «پدرسوخته، توپ رو نزن به شیشه‌ی همسایه»

تلویزیون با آن صفحه‌ی محدب و صدای خش‌دارش، جایی میان خیال و واقعیت بود. جمعه‌ها با «صبح جمعه با شما» آغاز می‌شد و با «برنامه کودک» و عروسک‌هایی چون کپل، پسرخاله و خاله‌ریزه به پایان می‌رسید. نسل دهه شصت، قهرمانانش را از تلویزیون سیاه‌وسفید می‌شناخت؛ از «پت و مت» گرفته تا «سفرهای علمی». خبری از انیمیشن‌های سه‌بعدی نبود، اما همان کارتون ساده، خیال کودکانه را تا آسمان می‌برد.

در خانه‌ها، اسباب‌بازی مفهومی ساده داشت. دخترها با عروسک‌های پارچه‌ای بازی می‌کردند که مادر دوخته بود و پسرها با ماشین‌هایی که یک چرخشان همیشه لق می‌زد یا کنده شده بود. تفریحات جمعی، شامل نوار قصه بود؛ نوار کاستی که صدای راوی‌اش از دل ضبط‌صوت خاک‌گرفته پخش می‌شد و داستان علی‌بابا و چهل‌دزد بغداد را با هیجان تعریف می‌کرد.

تابستان‌ها، تعطیلات معنایی متفاوت داشت. کسی به شمال یا ترکیه نمی‌رفت. تعطیلات یعنی کوچه‌های داغ، بوی قیر آسفالت و صدای زنگ دوچرخه‌ها. اگر خانواده‌ای «ویدئو» داشت، بچه‌های محل دورش جمع می‌شدند تا فیلمی از بروس‌لی را یواشکی ببینند. داشتن ویدئو در آن سال‌ها شبیه داشتن گنج اما بدتر از قاچاق بود و اگر مأموران کمیته در می‌زدند، ویدئو در پتو پیچیده و در زیرزمین پنهان می‌شد.

کتاب، کالای جدی بود. والدین بچه‌ها را تشویق می‌کردند به خواندن «قصه‌های مجید». مجله «کیهان بچه‌ها» با نقاشی‌های ساده اما پرمغز منتشر می‌شد و هر شماره‌اش با اشتیاق ورق می‌خورد. کودک دهه شصت یاد گرفته بود که دنیای خیال را باید خودش بسازد، نه از بازار بخرد.

لباس‌ها ساده بودند و بیشتر دست‌دوز مادر. پارچه‌ی چیت و متقال، با طرح‌های ریز گلدار. شلوارها بالا بلند، پیراهن‌ها چهارخانه. اگر کسی شلوار جین داشت، حتماً از دبی برایش آورده بودند. مدل موها یا ته‌زده بود یا فرق وسط، و ژل مو چیزی در حد افسانه.

اما همه‌ی این سادگی‌ها در دل خود گرمایی داشت که حالا گم شده است. بچه‌های دهه شصت یاد گرفتند از کمترین چیز، بیشترین شادی را بسازند. یاد گرفتند اگر تلویزیون خراب شد، قصه بگویند؛ اگر چراغ رفت، زیر نور شمع بنویسند؛ اگر جنگ بود، کنار پنجره شعر بخوانند.

آن نسل با نوار کاست بزرگ شد و با اینترنت میانسال. نسلی که میان دو جهان ایستاد؛ یکی جهان بی‌برق و بی‌رفاه، و دیگری جهان پرنور و پرسرعت. شاید برای همین است که هنوز هم وقتی بوی نفتالین می‌آید، دلشان برای دفتر مشق خط‌دار و زنگ تفریح حیاط سیمانی تنگ می‌شود.

دهه شصت، فقط یک دوره‌ی تاریخی نبود؛ مدرسه‌ای بود که در آن صبر، قناعت و خیال‌پردازی درس داده می‌شد. نسلی که هنوز هم اگر در میانه‌ی زندگی، برق برود یا اینترنت قطع شود، بی‌قرار نمی‌شود؛ چون یاد گرفته‌اند در تاریکی هم بازی بسازند و لبخند بزنند.

سبک زندگی دهه ۶۰ اکنون در یک ناداستان طنز به نام «ما این‌گونه ما شدیم» نوشته بهداد دالوند به رشته تحریر درآمده و برخی داستان های سبک زندگی دهه۶۰ را با قلمی طنازانه روایت کرده که توسط انتشارات سوره راهی بازار نشر گردیده است.

کیانوش رضایی- خبرنگار*

کد خبر: 1283484

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =