قهرمان‌سازی از تاریخ مصرف گذشته‌ها/ ترانه‌ای که فراموش شد

مستند «ترانه علیدوستی» کوششی است آشنا برای بازتولید روایتی یک‌سویه که پیشاپیش نتیجه‌گیری خود را به مخاطب تحمیل می‌کند.

به گزارش گروه فرهنگ و هنر ایسکانیوز، حوادث سال ۱۴۰۱ در ایران، صرف‌نظر از علل و زمینه‌های اجتماعی و سیاسی آن، یک بار دیگر نشان داد که هیجان جمعی چگونه می‌تواند بر عقلانیت عمومی سایه بیندازد و جامعه را به سمت تصمیم‌ها و رفتارهایی سوق دهد که پیامدهایش پیش از هر چیز دامان خود مردم، به‌ویژه جوانان، را می‌گیرد. در این میان، برخی رفتارهای احساسی و واکنشی، از جمله کشف حجاب اعتراضی توسط تعدادی از دختران و همچنین نقش‌آفرینی پررنگ برخی سلبریتی‌ها در فضای مجازی، قابل نقد و بررسی جدی است.

کشف حجاب اعتراضی برای بخشی از دختران، نه از مسیر گفت‌وگوی مدنی و مطالبه‌گری قانونی، بلکه در بستر خشم، شوک و هیجان لحظه‌ای شکل گرفت. این رفتارها اگرچه ممکن است برای انجام‌دهندگان آن نوعی «فریاد اعتراض» تلقی شود، اما در عمل به‌سرعت به نمادی رسانه‌ای تبدیل شد که بیش از آنکه حامل یک پیام روشن و قابل دفاع باشد، به دوگانه‌سازی و تشدید شکاف‌های اجتماعی دامن زد. تجربه‌های تاریخی نشان می‌دهد که اعتراض‌های هیجانی، وقتی فاقد راهبرد، رهبری مسئولانه و هدف مشخص باشند، اغلب به بن‌بست می‌رسند.

در این فضا، نقش سلبریتی‌ها و چهره‌های مشهور به‌مراتب حساس‌تر و البته مسئله‌برانگیزتر بود. افرادی که به‌واسطه شهرت، سرمایه اجتماعی و تریبون و مخاطب در شبکه‌های اجتماعی، توان اثرگذاری بالایی بر افکار عمومی دارند. برخی از این چهره‌ها، از جمله ترانه علیدوستی، با انتشار پیام‌ها، تصاویر و موضع‌گیری‌های احساسی در فضای مجازی، عملاً به تشدید التهاب کمک کردند. نقد اصلی اما نه صرفِ ابراز نظر، بلکه فاصله معنادار میان جایگاه امن این افراد و پیامدهای واقعی کنش‌هایی است که دیگران به انجام آن تشویق می‌شدند.

وقتی یک سلبریتی از پشت صفحه گوشی، در محیطی امن، جوانان را به حضور در خیابان و تقابل با نیروهای امنیتی ترغیب می‌کند، باید پرسید مسئولیت اجتماعی این دعوت بر عهده کیست؟ هزینه بازداشت، آسیب جسمی، از دست رفتن آینده شغلی یا تحصیلی، بر دوش همان جوانانی افتاد که تحت تأثیر هیجان، احساس همدلی با چهره محبوب یا فضای ملتهب شبکه‌های اجتماعی، تصمیم‌های پرخطر گرفتند. در بسیاری از موارد، سلبریتی‌ها نه پاسخ‌گو بودند و نه هزینه‌ای متناسب با نقش خود پرداختند.

این موضوع دقیقا همان بخشی از صحبت‌های علیدوستی در مستندش است که صراحتا از اعدام محسن شکاری صحبت به میان می‌آورد و بدون آنکه کوچکترین اشاره‌ای به دلیل این اعدام یعنی محاربه (به‌دلیل کشیدن سلاح و مجروح ساختن نیروهای پلیس به قصد قتل، ایجاد رعب و وحشت و برهم زدن نظم و امنیت جامعه) بکند به راحتی از کنار دلیل آن می‌گذرد و حتی نقش خود را که تحریک جوانان و کشته شدن آنان است را نادیده می‌گیرد.

حالا به تازگی مستند «ترانه علیدوستی» ساخته پگاه آهنگرانی که از شبکه بی بی سی پخش گردید تلاش داشت تا روایتی یکطرفه و قهرمانانه از فضای التهاب آمیز آن روزها و از سلبریتی از یاد رفته ارائه دهد اما آنچه بیش از هر چیز به چشم می‌آید نه کشف حقیقتی تازه است و نه تلاشی برای روشن‌کردن زوایای پنهان و پیچیده این موضوع؛ بلکه کوششی است آشنا برای بازتولید روایتی یک‌سویه که پیشاپیش نتیجه‌گیری خود را به مخاطب تحمیل می‌کند. این مستند بیش از آنکه اثری ژورنالیستی با استانداردهای حرفه‌ای باشد، به بیانیه‌ای تصویری شباهت دارد که در آن قهرمان از قبل انتخاب شده و وظیفه فیلم صرفاً بزک‌کردن این انتخاب است.

ترانه علیدوستی بی‌تردید یکی از شناخته‌شده‌ترین بازیگران دو دهه اخیر سینمای ایران است. شهرت، اعتبار حرفه‌ای و ثروتی که او به دست آورده، همگی در بستر سینمای ایران و در چارچوب ساختار فرهنگی جمهوری اسلامی شکل گرفته‌اند. این واقعیت تاریخی را نمی‌توان با تدوین شاعرانه، موسیقی غم‌انگیز یا نماهای احساسی انکار کرد. علیدوستی محصول همین سینماست؛ سینمایی که با همه محدودیت‌ها و نقدهایی که به آن وارد است، امکان دیده‌شدن، رشد حرفه‌ای و تبدیل‌شدن به یک ستاره را برای او فراهم کرده است. پرسش اصلی‌ای که مستند از کنار آن به‌سادگی عبور می‌کند این است؛ اگر این بستر وجود نداشت، آیا اساساً «ترانه علیدوستی» به‌عنوان چهره‌ای شناخته‌شده شکل می‌گرفت؟

مستند «ترانه علیدوستی» نه‌تنها به این پرسش نزدیک نمی‌شود، بلکه آگاهانه می‌کوشد آن را به حاشیه براند. روایت فیلم بر این فرض استوار است که علیدوستی از ابتدا در موضع تقابل با نظام سیاسی قرار داشته و هزینه‌ای سنگین برای این تقابل پرداخته است. اما این روایت، تاریخ حرفه‌ای او را تقلیل می‌دهد و پیچیدگی مسیرش را نادیده می‌گیرد. علیدوستی سال‌ها در چارچوب رسمی سینما فعالیت کرده، جوایز داخلی و بین‌المللی گرفته و به یکی از نمادهای سینمای ایران تبدیل شده است. این مسیر را نمی‌توان صرفاً با یک برچسب سیاسی بازخوانی کرد.

از منظر ژورنالیستی، یکی از ضعف‌های جدی مستند، یک‌طرفه‌بودن آشکار آن است. در فیلم، تنها یک صدا شنیده می‌شود. صدای خود ترانه علیدوستی. هیچ تلاش معناداری برای شنیدن روایت‌های دیگر، ارائه اسناد مستقل یا حتی طرح پرسش‌های چالش‌برانگیز از سوژه دیده نمی‌شود. مصاحبه به جای آنکه گفت‌وگویی انتقادی باشد، به مونولوگی طولانی تبدیل شده که در آن سوژه فرصت می‌یابد تصویری کاملاً کنترل‌شده از خود ارائه دهد. این شیوه، بیش از آنکه به مستندسازی شباهت داشته باشد، به روابط عمومی شخصی نزدیک است.

موضوع بازداشت ترانه علیدوستی، که یکی از محورهای اصلی فیلم است، نمونه‌ای روشن از همین رویکرد یک‌سویه است. روایت ارائه‌شده در مستند، بی‌چون‌وچرا پذیرفته می‌شود و هیچ تلاشی برای راستی‌آزمایی یا ارائه زمینه‌های حقوقی و سیاسی ماجرا صورت نمی‌گیرد. مخاطب با داستانی مواجه است که در آن همه چیز سیاه و سفید است. یک هنرمند مظلوم در برابر ساختاری سرکوبگر که در برابر چشمان فرزندش به بی‌رحمانه‌ترین شکل ممکن بازداشت شده است. این تصویر ساده‌سازی‌شده، اگرچه ممکن است احساسات بخشی از مخاطبان را تحریک کند، اما از منظر رسانه‌ای، قانع‌کننده نیست. نقد به یک نظام سیاسی زمانی اعتبار دارد که بر پایه اطلاعات دقیق، چندمنبعی و قابل بررسی بنا شود، نه صرفاً بر روایت شخصی یک فرد.

نکته قابل‌تأمل دیگر، تلاش آشکار مستند برای قهرمان‌سازی از چهره‌ای است که سرمایه اجتماعی‌اش در داخل کشور تا حد زیادی فرسوده شده است. در این چارچوب، علیدوستی نه به‌عنوان یک بازیگر با انتخاب‌های متناقض و مسیری پیچیده، بلکه به‌عنوان نماد مقاومت و شجاعت تصویر می‌شود. این قهرمان‌سازی بیش از آنکه از دل واقعیت بیرون آمده باشد، محصول نیازهای سازندگان فیلم برای پیشبرد اهداف سیاسی و رسانه‌ای خود است.

از منظر محتوایی نیز، مستند حرف تازه‌ای برای گفتن ندارد. بسیاری از ادعاها و مواضعی که در فیلم مطرح می‌شود، پیش‌تر در مصاحبه‌ها، بیانیه‌ها و شبکه‌های اجتماعی تکرار شده‌اند. فیلم نه افشاگری می‌کند، نه سند جدیدی ارائه می‌دهد و نه حتی تحلیل متفاوتی پیشنهاد می‌کند. آنچه می‌بینیم، بازچرخانی همان روایت‌های آشنا در قالبی سینمایی است؛ روایتی که بیشتر برای همدلی مخاطب ساخته شده تا برای قانع‌کردن مخاطب.

علیدوستی در این مستند از حقوق زنان و دختران ایرانی سخن می‌گوید، خود را فمینیست می‌نامد و می‌کوشد تصویری مبارز، پیشرو و قهرمانانه از خویش در مسیر آزادی ارائه دهد. این روایت، هرچند برای بخشی از مخاطبان جذاب و الهام‌بخش است، اما در لایه‌های پنهان خود پرسش‌های جدی و قابل‌تأملی را نیز برمی‌انگیزد؛ پرسش‌هایی که مستند ترجیح می‌دهد به آن‌ها نپردازد.

ترانه از محدودیت‌هایی می‌گوید که به باور او، زنان ایرانی با آن مواجه‌اند. او از «حق انتخاب» سخن می‌گوید و بر بدن، پوشش و سبک زندگی به‌عنوان میدان اصلی مبارزه تأکید می‌کند اما مسئله از جایی آغاز می‌شود که این روایتِ گزینشی، سکوتی معنادار را به نمایش می‌گذارد. در حالی که در جریان جنگ ۱۲ روزه، تعداد بسیاری از دختران و زنانی ایرانی جان خود را از دست دادند و خانواده‌های بسیاری داغدار شدند، در این مستند هیچ اشاره‌ای به آن‌ها نمی‌شود. گویی این زنان و دختران، در دایره مسئله زنان جایی ندارند.

در روایت ارائه‌شده، مبارزه زنانه محدود می‌شود به قبح‌شکنی، حیازدایی و به چالش کشیدن نمادهای فرهنگی و اخلاقی جامعه. زنِ رنج‌کشیده‌ای که زیر آوار جنگ جان داده، یا مادری که فرزندش را از دست داده، به این روایت راه پیدا نمی‌کند؛ چرا که چنین تصاویری با الگوی قهرمانِ مطلوب این مستند همخوان نیست. قهرمان باید ایستاده باشد، معترض باشد، بدنش را به‌عنوان بیانیه عرضه کند؛ نه آنکه قربانی خشونت خارجی یا جنگی تحمیلی باشد.

نقد اصلی به این مستند، نه اصل سخن گفتن از حقوق زنان، بلکه همین گزینش‌گری است. مبارزه قهرمانانه ایجاب می‌کند که وقتی از «حقوق زنان ایرانی» سخن گفته می‌شود، همه زنان دیده شوند؛ چه آن‌ها که در خیابان معترض‌اند و چه آن‌ها که در جنگ، جان خود را از دست دادند.

نوید محمدزاده بازیگر شناخته شده سینما و تلویزیون کشورمان در واکنش به مستند ترانه علیدوستی با انتشار یک استوری در صفحه ایسنستاگرام خود چنین واکنشی داشت:

«آکتور رانتی که سالهاست فید شده الان به خودش میگه اسطوره هنر سینما»

قهرمان‌سازی از تاریخ مصرف گذشته‌ها/ ترانه‌ای که فراموش شد

دکتر روح الله صدیق از کاربران فعال در شبکه ایکس در صفحه خود چنین نوشت:

من ترانه علیدوستی را نمیفهمم. چطور کسی که سالها در امن‌ترین لایه های همین ساختار شد کرده، دیده شده، ثروت اندوخته و از همان قواعد نابرابر بیشترین بهره را برده، میتواند نماینده زنانی باشد که به حداقل ها هم نرسیده‌اند؟ چگونه ناگهان سیران نماینده گرسنگان شدند و ثروتمندان دلسوز فقیران؟

قهرمان‌سازی از تاریخ مصرف گذشته‌ها/ ترانه‌ای که فراموش شد

سعید از دیگر کاربران شبکه ایکس در واکنش به مستند ترانه علیدوستی نوشت:

ترانه علیدوستی دشمن کشوری شد که توش به شهرت و معروفیت رسید!

نمک نشناسی تو ذات بعضیاست

قهرمان‌سازی از تاریخ مصرف گذشته‌ها/ ترانه‌ای که فراموش شد

حاج دوگین از دیگر کابران ایکس در صفحه خود چنین واکنشی داشت:

سریال شهرزاد با اختلاس از صندوق فرهنگیان ساخته شد.

به ترانه علیدوستی گفتند بیا پول رو پس بده نیاورد و الان ادعای مردمی بودن هم میکنه حاضر نشد واسه یک پروژه ای که پولش از جیب مردم دزدیده شده رایگان کار کنه شاید این بیماری پوستی اصلا واسه همین باشه

خدا جای حق نشسته...

قهرمان‌سازی از تاریخ مصرف گذشته‌ها/ ترانه‌ای که فراموش شد

در نهایت، مستند «ترانه» بیش از آنکه اثری در خدمت آگاهی‌بخشی باشد، نمونه‌ای است از مستندسازی ایدئولوژیک؛ جایی که فرم و محتوا در خدمت نتیجه‌ای از پیش تعیین‌شده قرار می‌گیرند.

انتهای پیام/

کد خبر: 1291994

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =